عاشوراي فرهنگي
براي احياي فرهنگ عاشورا ( بخش ذوم)
ضرورت و تقدم كار فرهنگي در سيره پيشوايان اسلام
1 - در سيره پيامبر اكرم(ص)
جنبش فرازمندگراي اسلام كه با بعثت حضرت محمد بن عبدالله(ص) - به عنوان آخرين پيامبر خدا – آغاز شد ، در بستري از فراز و نشيب، پا گرفته و روند سامان يافته پيدا كرد. استراتژي پيامبر اكرم(ص) بر اين پايه استوار بود كه تبيين مفاد و محتواي پيام خود را در دو دوره متمايز استقرار بخشد : دوره نخست شامل سيزده سال كار صرفا فرهنگي و تربيت در مكه ، و دوره دوم دوره مدني يا تاسيس دولت در مدينه بود.
اميرالمومنين علي(ع) در تبيين و توصيف بعثت مي فرمايند:
« غايت بعثت و نهايت تجربه رسالت، آزادسازي معنوي انسان از طريق بيدارسازي محرك هاي فطري و فعال سازي انگيزه و ذخيره هاي رواني و عقلاني است.» (نهج البلاغه، خطبه 1 : ليثيروا لهم دفائن العقول) ...و اين ها همه در پرتو تربيت و كارهاي فرهنگي قابل تحقق است.
روند فردسازي در بستري از برنامه ها و كارهاي فرهنگي، شيوه محوري و متداول همه پيامبران بوده است. ساختار اجتماعي مردم مكه تحت سلطه پندارها و رفتارهاي جاهلي ته نشين شده شكل گرفته بود ، باورهايي كه سال ها نه ، بل كه قرن ها در گوشه گوشه دل و دماغ مردم و حتي نومسلمان ها رسوب كرده بود. انجام كارهاي فرهنگي روشنگرانه و نوانديشانه در چنين ساختار اجتماعي متحجر و دگم بسيار سخت مي نمود و اراده اي نستوه و ايماني استوار مي طلبيد تا براي نفي پندارهاي واهي و اثبات باورهاي الهي بپاخيزد و در پيمودن اين راه دشوار خستگي بپذيرد.
ايشان در مكه از رهگذر كارهاي فرهنگي و تربيت از طريق فردسازي و با شيوه چهره به چهره توانست منظومه اي از پيش نيازهاي پايه گذاري نهاد ملت – دولت را فراهم سازد. ساختار اجتماعي و ده ها عنصر ديگر از جمله رسوبات افكار جاهلي در ذهن و زبان مردم، عامل پراكندگي و فراواني هويت هاي انساني و اجتماعي شهر مكه شده بود. قبيله مهم ترين و اصلي ترين واحد انساني جامعه بود كه ساختار اجتماعي شهر را تعريف مي كرد.
در چنين وضعيتي نگارگري يك نظام واحد سياسي و پايه گذاري يك جامعه متمدن و مدني براساس ارزش هاي عالي اسلامي و انساني جز با كارها و برنامه هاي گام به گام و با روندي آرام و آهسته و همراه با مدارا و مهرباني امكان پذير نبود.
2– امام علي(ع)
پس از دوره استقرار حكومت و امت اسلامي، همين شيوه تقدم كارها و برنامه هاي فرهنگي بر ديگر برنامه همچنان در دستور كار و برنامه ائمه اطهار(ع) قرار داشت. درباره موضع گيري هاي ظاهرا متفاوت و متناقض امامان معصوم (ع) در برابر حكومت هاي وقت تحليل هاي گوناگوني مطرح مي شود و صاحب نظران مي كوشند دلايلي را به عنوان توجيه ذكر كنند. به باور اين نگارنده هر امام با توجه به تشخيص نوع مشكل زمان و مكان و موقعيت جامعه عصر خود ضروري ترين كار را انجام مي داده است.
امامان معصوم (ع) در طول تاريخ زندگي شان كه حدودا دو و نيم قرن به طول انجاميد ، علي رغم وجود شرايط گوناگون ، در هدف استراتژيك از نوعي همبستگي و پيوستگي و وحدت – كه همان اتفاق نظر درباره اولويت كار فرهنگي و ارشادي بود – برخوردار بودند.
اگر هدف اساسي را در بعثت و رسالت انبيا و در سير و سيره نبوي ، آزاد سازي معنوي انسان( اشاره به آيه 17 سوره شعرا) بدانيم، گذشته از مدار و محورهاي حركت،همين هدف را به گواهي مواريث فرهنگي به يادگار مانده از امامان معصوم(ع) در حركت آنان هم خواهيم يافت. مثلا امام جعفر صادق(ع) همسوي با پويندگان راه فرهنگ سازي مي فرمايد:
« من اصبح مهموما ليوي فكاك رقبه فقد هون عليه الجليل»
كسي كه جز آزاد سازي معنوي خودش، دغدغه اي داشته باشد، امري بزرگ و سترگي را خوار و كوچك شمرده و در ميدان سوداگري زندگي ، سود كلاني را از دست داده است.
( تحف العقول، بخش سخنان امام صادق عليه السلام ، گفتار آن حضرت با جندب)
امام علي (ع) با وجود توصيه پيامبر اكرم (ص) در روز غدير به ايشان و همه مسلمانان، هنگامي كه رويكرد جامعه و عدم آمادگي اكثريت جامعه عصر خود را با در دست گرفتن امر خلافت مشاهده كردند ، ۲۵ سال با پرهيز از رويارويي با حكومت ها ، كار فرهنگي را در راس برنامه هاي خود قرار دادند. در آن زمان ها هم بسياري از افراد و گروه ها ايشان را به قيام و مبارزه براي كسب قدرت و حكومت فرامي خواندند؛ اما ايشان كار فرهنگي و ارتقاي سطح آگاهي هاي جامعه را بر هر كار تند و راديكال ترجيح دادند.
شايد افراد جامعه آن روزگار به يك ربع قرن كسب تجربه نياز داشتند تا آن چيزي را بفهمند كه علي (ع) در همان آغاز مي دانست. اما چاره چه بود؟ علي (ع) چاره اي جز صبر نداشت تا گردش ايام و افشاي ماهيت حكومتگران و آگاهي و پختگي فرد فرد جامعه، مردم را برانگيزد تا خود به پاخيزند و جندين روز دور خانه حضرت را بگيرند و مصرانه از ايشان بخواهند كه خلافت را بپذيرند.
امام علي (ع) خطاب به معارضان مردم گريز و فرهنگ ستيز مي فرمايند:
« انا اريدكم لله و انتم تريدونني النفسكم» (نهج البلاغه،خطبه136)
من مي خواهم كه شما خدايي و آسماني شويد، اما شما بر آنيد كه من را فروكشيد و زميني كنيد.
دردهاي جانكاه علي(ع) نه تنها نيرنگ و زرنگي قاسطين، كه بي فرهنگي مارقين هم بود. اين امام همام در توصيف روحيات فرهنگ ستيز خوارج مي فرمايند:
« جفاه طفاه و عبيد احزام.... مردمي خشن ، فاقد انديشه عالي و احساسات لطيف ، مردمي پست، برده صفت، اوباشي كه از هر گوشه اي جمع شده و از هر ناحيه اي گردآمده اند . اين ها كساني هستند كه بايد اول آموزش ببينند، آداب را فراگيرند. در فرهنگ و ثقافت اسلامي خبرويت پيدا كنند. بايد بر اين ها قيم حكومت كند و دستشان گرفته شود. اينان نه با مهاجرين سنخيتي دارند و نه با انصار.» ( نهج البلاغه، خطبه238)
امير مومنان علي(ع) به عنوان رهبر جنبش ضد ارتجاع ، در برابر سه گزينه قرار داشت:
1 – قهر انقلابي و ستيز ؛
2 – قهر انفعالي و گريز و
3 – صبر و سكوت و حضور.
گزينه هاي يك و دو در آن شرايط به ترتيب دل پسند جناح قدرت طلب حاكم و جناح ارتجاعي به سردمداري ابوسفيان بود. اولي استقلال سياسي و تماميت ارضي و دومي مدنيت اسلامي را تحديد و تهديد مي كرد و تقدير بدفرجامي را رقم مي زد.
قيام ان حضرت براي استقرار حكومت عادلانه مطلوب خود امري بود كه بدون داشتن پايگاه اجتماعي در بين لايه هاي زيرين جامعه امكان پذير نبود. از سويي ساختار فكري و فرهنگي آن جامعه و بقاي رسوبات جاهلي در اذهان بيشتر مردم اجازه چنين جنبشي را نمي داد؛ بنابراين حضرت با انتخاب گزينه سوم، كارهاي فرهنگي براي تعميق باورها و ارزش هاي اصيل اسلامي را در دستور كار قرار داد.
آيا مردمي كه با برافراشتن قرآن هاي كاغذي بر فراز نيزه ، قرآن ناطق و واقعي را رها مي كنند و فريب معاويه خودكامه را مي خورند، جز با آموزش از طريق كارهاي فرهنگي چگونه مي توان آگاهي بخشيد؟
زورق قدرت طلبي و خودكامگي همه معاويه هاي تاريخ جز بر امواج ناآگاهي توده هاي مردم پيش نمي رود! و تنها راه درمان اين بيماري ، تعميق آگاهي لايه هاي مياني و فرودست جامعه از طريق گسترش برنامه هاي فرهنگي و ارشادي است.
3- حضرت فاطمه زهرا(س)
تلاش هاي ارشادي و تبليغي حضرت فاطمه زهرا(س) برترين يار و ياور مولا علي(ع) ، از جمله سخنراني هاي حيات بخش ايشان در مسجد مسلمانان و نيز در جلسات بانوان در راستاي اجراي همان برنامه هاي روشنگرانه فرهنگي است.
فضه، خدمتگزار حضرت فاطمه زهرا(س) بود ، اما آن حضرت توانست بر اثر تربيت و اعمال برنامه هاي فردسازي و فرهنگي خود از او دانشمندي قرآن شناس و انساني انديشمند بسازد.
فضه نوبیه خدمتگزار فاطمه زهرا دختر پیامبر اسلام بود. شهرت فضه به خاطر روایت احادیث منتسب به فاطمه زهرا است.
فضه در یکی از جنگها به اسارت مسلمانان درآمد. پیامبر اسلام او را به استخدام و خدمتگزاری فاطمه مامور کرد. گفتهاند او حافظ قرآن بود و به مدت ۲۰ سال پس از وفات فاطمه جز آیات قرآن حرف دیگری بر زبانش جاری نشد و با مردم نیز به وسیله آیات قرآن سخن میگفت.
پرسش بزرگي كه فراروي هر انديشمند تربيتي قرار مي گيرد اين است كه فضه در كدام مكتب و دانشگاه اين گونه پرورش يافت و مدارج فرهيختگي و ادب را از كدام استاد آموخت؟
اگر حضرت فاطمه(س) مي خواست تنها به عنوان يك خدمتگزار به او بنگرد ، هرگز او نمي توانست چنين شاني بزرگ و جايگاهي سترگ در عرصه ادبيات قرآني و روايي بيابد.
آيا جز اين است كه پيشوايان معصوم(ع) از جمله زهراي بزرگ با هر انساني برخوردي تربيتي داشتند؟ از ديدگاه اينان هر انساني منهاي شان اجتماعي و جايگاه طبقاتي اش، تربيت پذير است. در بينش و مكتب تربيتي و فرهنگي اسلامي، بلال حبشي و سيد قرشي هر دو بايد تا سرحد توان و استعداد خود از امكانات تربيتي برخوردار باشند.
در زير نمونه اي از مراتب كمال فضه دانشجوي دست پرورده فاطمه زهرا(س) را مشاهده مي كنيد:
ابوالقاسم قشیری نقل می کند که راوی می گوید:
در بیابان می رفتم، از قافله عقب مانده بودم، دیدم زنی تنها در بیابان است. پیش رفتم و گفتم: تو کیستی؟
آن خانم فرمود: « و قل سلام فسوف تعلمون»؛ فهمیدم باید اول سلام کنم، سلام کردم و گفتم :
اینجا چه می کنید؟
فرمود: من یهدی الله فلا مضل له ؛فهمیدم که راه را گم کرده است .
گفتم: آیا از جن هستی یا از انس؟
فرمود: « یا بنی آدم خذوا زینتکم» ؛ فهمیدم انسان است.
گفتم: از کجا می آيی؟ فرمود: « ینادون من مکان بعید - از راه دور -»
گفتم: به کجا می روید؟
فرمود: « ولله علی الناس حج البیت ». فهمیدم به حج می رود.
گفتم: چند روز است؟
فرمود: « و لقد خلقناالسموات والارض فی سته ایام» - 6 روز -
گفتم: آیا طعام میل دارید؟
فرمود: « و ما جعلناهم جسدا لا یاکلون الطعام» ؛ فهمیدم گرسنه است. به او طعام دادم .
گفتم: آیا بر روی مرکب من سوار می شوی؟
فرمود: « لوکان فیهما آلهه الا الله لفسدتا» ؛ فهمیدم که در پشت من سوار نمی شود؛ لذا پیاده شدم و آن بانو را سوار کردم،
فرمود: « سبحان الذی سخرلناهذا» ؛ خدا را شکر کرد، رفتیم تا به قافله رسیدیم.
گفتم: آیا در قافله کسی را دارید؟
فرمود: « یا داود انا جعلناک خلیفه فی الارض - و ما محمد الارسول- یا یحیی خذالکتاب- یا موسی انی انا الله»
فهمیدم که افرادی به نام داود و محمد و یحیی و موسی را می شناسد .آن ها را صدا زدم، چهار جوان آمدند، گفتم : این ها کیانند؟
فرمود: « المال و البنون زینة الحیوه الدنیا» ؛ فهمیدم آن ها پسران او هستند. به آن ها فرمود:
« یا ابت استاجره ان خیر من استاجرت القوی الامین» ؛ فهمیدم به پسرانش می گوید پاداش مرا بدهند. آن ها پاداش مرا دادند،
فرمود: « والله یضاعف لمن یشاء» ؛ یعنی بیشتر بدهید. آن ها بیشتر دادند. پس پرسیدم: این بانوی محترم کیست؟ گفتند: او مادر ما فضه، خادمه فاطمه زهرا سلام الله علیها است که بیست سال است جز به قرآن سخن نمی گوید.
4– امام حسن مجتبي(ع)
درباره امام حسن(ع) نيز چنين است. تا زماني كه ايشان مردم را مدافع خلافت خود ديدند ، در راه حفظ آن مجاهده كردند ؛ اما وقتي خلاف آن را تشخيص دادند ، با شرايطي تن به مصالحه با معاويه دادند و در بستري آرام ، ولي با جديت ادامه كار هاي فرهنگي و ارشادي را در بين توده هاي مردم پي گرفتند.
اين امام مظلوم هنگامي كه در برابر برخي مومنان تندرو و فرهنگ ستيز قرار مي گرفتند كه او را « مذل المومنين» !! مي خواندند، فرمودند:
« خير، چنين نيست، من نه تنها مذل المومنين نيستم كه معزالمومنين ام . من با اين حركت موجب عزت و قدرت مومنان گشتم .»
و بعد در آشكار سازي اين موضع مي فرمود:
« همان گونه كه خضر پيامبر در آن سفر دريايي، كشتي مسافربري را سوراخ كرد تا از دستبرد غارتگران مصون ماند و براي صاحب اصلي اش باقي بماند، من هم چنين كردم تا بمانيم.»
(تحف العقول، بخش سخنان امام صادق(ع) ، گفت وگوي مي با مومن طاق)
در چنين فضايي كه به دليل كج روي نسل اول و ناآشنايي و كج انديشي نسل دوم:
اولا ، مقياس اندازه گيري حق و عدل، نظام حاكم است؛
ثانيا، نظام حاكم، موجوديتي نسبتا قابل قبول نزد مردم دارد؛
و ثالثا، مردم در برابر وضع موجود، تمكين مي كنند و تسليم هستند و صداي مخالف را حتي براي اصلاح برنمي تابند، هرگونه حركتي پيش از توجيه و بسترسازي اجتماعي ، فضاي دودآلود و مه گرفته موجود را تيره و تار كرده و در نتيجه، واپس زدگي آورده و در حكم انتحار شخصيت و حركت خواهد بود. چرا كه مردم نقطه اختلاف را ندانسته و بر اين اساس نه تنها داوري راست و درستي نداشته و نخواهند داشت، بل كه اگر احيانا به داوري ، ارزيابي و ارزش گذاري برخيزند، جانب وضع موجود و نظام حاكم را گرفته و موضع مخالف را بر نتافته ، تنها گذارده و منزوي مي سازند.
بديهي است كه در چنين هنگامه اي ، توجيه جامعه ، اثبات حق و انكار وضع موجود، نيازمند زمان دهي و فرصت بخشي به مردم و توده هاست.
در چنين زمانه و زمينه اي شايسته و بايسته ان است كه با اتخاذ استراتژي تنش زدايي ، آرام بخشي و فرصت دهي ، ميدان و مدار تفكر مردم را باز و آزاد گذاشته تا انديشه كنند، پديده هاي سياسي – تاريخي را ارزيابي كنند و راز سر به مهر قصه هاي پر غصه را به دست آورند، نقطه اختلاف را پيدا كنند و در نهايت، راست و درست داوري نمايند.
بنا به نوشته استاد مطهري:
« امام حسن بر همين اساس تصميم به صلح گرفت و گويي به مردم مي گفت: بسيار خوب! اينك كه شما رفتار حكومتي معاويه را پسنديده و مناسب مي دانيد، ما اين آدم بد را آورديم كه كارها را خوب انجام دهد، حال ببينيد آن طور كه شما انتظار داريد، انجام خواهد داد؟» (سيره ائمه اطهار،صص107و 108)
5– امام حسين(ع) و فرهنگ عاشورا
شايد برخي بر اين پندار باشند كه قيام آگاهانه و شهادت مظلومانه امام حسين(ع) را هرگونه تحليل كنيم، قطعا نمي تواند يك توجيه فرهنگي داشته باشد! در حالي كه همين حركت به ظاهر خشونت آميز دقيقا رنگي ستم ستيز و مهرآميز داشته و مصداق اتم زمينه سازي براي كارهاي فرهنگي است. با سيري در سيره سراسر روشنگري آن حضرت و بررسي سخنان كوتاه منقول از ايشان درمي يابيم كه اين امام آزاده در همه عمر حتي روز عاشوراي خونين بيش از هر چيز تشته آگاهي و ارشاد مردم بوده است. حضرت امام حسين(ع) در بياني نيايش گونه به درگاه خداوند عرض مي كند:
« اللهم انك تعلم انه لم يكن الذي كان منافسه في سلطان و لاالتماس شي من فضول الحطام ، ولكن....لنظهر الاصلاح في بلادك ».
« خدايا! تو مي داني كه اين قيام و اقدام، اقتدارگرايانه و يغماگرانه نبوده و نيست ، بل كه بدان منظور است كه در جامعه اصلاحات صورت گرفته و ظهور يابد.» (تحف العقول، بخش سخنان امام حسين عليه السلام)
و در بيان ديگري هم در گفت وگوي با محمد حنفيه ، با تاكيد بر نفي خشونت باري و شرارت آميزي حركت ، اقدام خويش را اصلاح طالبانه توصيف كرده ، مي فرمايد:
«...لطلب الاصلاح في امه جدي» (همان)
امام حسين (ع) هم وقتي فراخوان وسيع مردم كوفه را مبني بر حمايت از خود ديدند، با تمام قوا به پا خاستند ، ولي اين مردم عهدشكن بودند كه با بي وفايي باعث شهادت ايشان و ياران باوفايشان شدند.
به چند سخن برگزيده ايشان توجه فرماييد. در همه احاديث منقول از سيدالشهدا شوق ارشاد و راهنمايي و آگاهي بخشي مردم موج مي زند.
اصلاح امت، نه قدرت طلبی
اللهم إنّک تعلم ما کان منا تنافسا فی سلطان و لا التماسا من فضول الحطام و لکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فی بلادک و یأمن المظلومون من عبادک و یعمل بفرائضک و سننک و احکامک. (تحف العقول، ص 243)
در باره فلسفه قیامش فرمود: بار خدایا! تو می دانی که آنچه از ما اظهار شده برای رقابت در قدرت و دستیابی به کالای دنیا نیست، بلکه هدف ما این است که نشانه های دینت را به جای خود برگردانیم و بلادت را اصلاح نماییم تا ستمدیدگان از بندگانت امنیت یابند و به واجبات و سنت ها و دستورهای دینت عمل شود.
تباهی دنیا
ان هذه الدنیا قد تغیرت و تنکرت و ادبر معروفها، فلم یبق منها الا صبابه کصبابه الاناء و خسیس عیش کالمرعی الوبیل، الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لایتناهی عنه، لیرغب المومن فی لقاء الله محقا، فانی لا اری الموت الا سعادة و لاالحیاة مع الظالمین الا برما ان الناس عبید الدنیا و الدین لعقٌ علی السنتهم یحوطونه ما درّت معائشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون.
(تحف العقول، ص 249 250)
امام حسین (ع) در هنگام سفر به کربلا فرمود: راستی این دنیا دگرگونه و ناشناس شده و معروفش پشت کرده، و از آن جز نمی که بر کاسه نشیند و زندگی ای پست، همچون چراگاه تباه، چیزی باقی نمانده است. آیا نمی بینید که به حق عمل نمی شود و از باطل نهی نمی گردد؟ در چنین وضعی، مؤمن به لقای خدا سزاوار است. و من مرگ را جز سعادت، و زندگی باظالمان را جز هلاکت نمی بینم. به راستی که مردم بنده دنیا هستند و دین بر سر زبان آن هاست و مادام که برای معیشت آن ها باشد، پیرامون آن اند، و وقتی به بلا آزموده شوند، دینداران اندک اند.
نشانه های مقبول و نامقبول انسان ها
من دلائل علامات القبول: الجلوس الی اهل العقول. و من علامات اسباب الجهل المماراة لغیر اهل الکفر. و من دلائل العالم انتقاده لحدیثه و علمه بحقائق فنون النظر.(تحف العقول، ص 252)
از دلائل نشانه های قبول، همنشینی با خردمندان است. و از نشانه های موجبات نادانی، مجادله با مسلمانان. و از نشانه های دانا این است که سخن خود را نقّادی می کند و به حقایق فنون نظر داناست.
منزلت معلم معارف دینی
در فرهنگ اسلامی به علم و علم آموزی اهمیت فوق العاده ای داده شده است؛ به گونه ای که علی علیه السلام تصریح می کنند:
«هرکس به من حرفی بیاموزد مرا بنده خود ساخته است».
نقل می کنند وقتی عبدالرحمن سلمی، معلم یکی از فرزندان امام حسین علیه السلام ، به او سوره حمد را آموخت، امام حسین علیه السلام هدایای به او دادند که چنین عملی در مقابل چنان کاری تا به آن روز از کسی دیده نشده بود. بعضی از افرادی که چنین بخششی را از آن حضرت دیدند. به او اعتراض کردند که پاداش مورد استحقاق این معلم بسیار کم تر از آن مبلغی بود که شما به او عطا فرمودید. امام حسین علیه السلام در پاسخ فرمودند:
«این مقدار پاداش در برابر آنچه او به فرزند من آموخته بود، بسیار ناچیز است. ارزش کار معلم بسیار بیشتر از این مقدار هدایاست».
سفارش به تقوا
امام حسین علیه السلام در سفارش به تقوا و بیان آثار آن می فرمایند:
« شما را به رعایت تقوای الهی سفارش می کنم؛ زیرا خداوند برای کسی که تقوای الهی را پیشه خود سازد، ضمانت کرده است که احوالش را از آنچه ناخوش می دارد، به آنچه دوست می دارد، دگرگون سازد و از آن راهی که هرگز گمان نمی کرد، روزی اش را مقرر فرماید. پس بپرهیزید از این که در زمره کسانی باشید که از مردم بر گناهانشان بیمناکند، ولی از کیفر گناه و کوتاهی های خود آسوده خاطر یا غافلند. هرگز کسی با فریب و حیله داخل بهشت نمی شود و کسی جز از طریق اطاعت از احکام الهی به کمالاتی که خداوند برای انسان مقدّر کرده است، دست رسی پیدا نمی کند».
مرد آزاده کیست؟
امام حسین علیه السلام می فرمایند:
«هرآنچه در شرق و غرب آفتاب بر آن می تابد، از قبیل دریا، خشکی، کوه و دشت، همه نزد خداشناسان و اولیای خدا ناچیز و مانند برگشتن سایه است... مرد آزاده این چیزهای پست (زخارف دنیوی را) را به مردم دنیا وا می گذارد؛ زیرا بهای آزادمرد هیچ چیز جز بهشت نیست. پس شما خود را به غیر بهشت نفروشید و کسی که با به دست آوردن مال و مقام ناچیز دنیا خشنود شود، بی شک به پست ترین چیز راضی شده است».
6– امام سجاد(ع) پيام رسان عاشورا
امام سجاد (ع) هنگامي مديريت كرسي امامت را عهده دار شدند كه دنياي اسلام شاهد نوعي غفلت و خواب آلودگي و وجدان عمومي درگير با نوعي بيماري بي تفاوتي و بي تعهدي بود و مردم دچار شخصيت سوختگي و نظام اموي با رهبري عنصري نااهل و بي كفايت، مواريث نبوي را تا مرز انهدام قطعي پيش مي برد و كسي برنمي آشوبيد. مرزهاي حق و باطل به هم ريخته، سازمان فكري مردم درهم پيچيده، تعهدات خدايي شكسته و امت اسلام از هم گسسته و حق مداران در حاشيه و انزوا فرورفته و ابتكار عمل را از دست داده اند، نه معنويت و مدنيتي و نه سياست و اقتصادي مانده است، نه حزبي وجود دارد كه نيروهاي انساني را متشكل و توجيه كند و نه تشكيلاتي كه مردم را هدايت و حمايت نمايد.
انسان مغلوب و اسلام مقلوب و نظام حاكم مولود روابط ناسالم و غيرمشروع انساني و اجتماعي است.
در چنين وضعيتي است كه شهروندي مومن، روشن ضمير و بيداردل افزون بر مسئوليت امامت، احساس مي كند كه بايد دين و دانش را از دام و كام زورگويي و خودكامگي نجات داده و انسان را آزاد و اسلام را احيا كند و حيات اقتصادي را اصلاح نمايد و اين مهم نيازمند كاري بس بزرگ و دامنه دار از نوع فرهنگ سازي به وسيله كارهاي فرهنگي است.
گشت و گذار در مواريث ارزشمند علمي و فرهنگي به يادگار مانده از امام سجاد(ع) بيانگر اين است كه ايشان با بهره جويي از موقعيت پيش آمده و بر اساس استراتژي انديشيده خويش در راستاي فضاسازي براي ايجاد وضع مطلوب ، مدارهايي را كشف و گشوده و در قالب نيايش هاي ماندگار، فرهنگي ساخت كه محورهاي عملياتي زير را پي مي گرفت:
1 – حفظ وحدت ملي و تماميت ارضي؛
2 – آراسته سازي نرم افزاري و سازمان دهي فكري؛
3 – سازمان دهي نهادهاي مرجع جامعه؛
4 – حفظ روحيه جهادي در مردم و
5 – راه اندازي جنبش مدنيت.
امام زين العابدين(ع) با ديدن اين وضعيت و تشخيص مسائل حاكم بر جامعه زمان خود ، موضعي ديگر گرفتند و با كارهاي فرهنگي تلاش خود را بر آگاهي بخشي و ارتقاي سطح فهم و درك مردم منمركز كردند.
7– امام محمد باقر(ع)
« امام باقر(ع) در عصر يخبندان فكري و سياسي كه اصحاب حق در اقليت و انزوا بودند و كالاي دين و دانش در دام خودكامگي افتاده و در كام چيرگي اسير شده و عرضه و تقاضايي نداشت و ايده و انديشه هاي بيگانه و غيربومي در آستانه هجوم به حوزه و قلمرو دنياي اسلام وجود داشتند، نه راه و رسم استبداد اقليت بر اكثريت و برخوردهاي قهري و تحريمي را برگزيد و نه به انسداد و انزوا تن درداد؛ بل كه در يك كنش سياسي فعال و با طرح و تدبير استراتژي ياد شده ، به گونه اي آهسته و پيوسته بر آن شد تا با گفتمان ، نقد و جهاني سازي انديشه و فرهنگ خودي به عنوان راهكار برون رفت از انسداد و انزوا، يخ ها را آب كرده و عصر نوين پويايي و تحرك را پايه گذاري كرده و معماري كند. »
(اسلامي، احمد،از خاتميت تا غيبت، ص 126، انتشارات ميثم تمار ، چاپ سوم، 1388)
امام باقر(ع) و امام صادق(ع) نيز با درك ضرورت هاي جامعه عصر خود با گسترش حوزه هاي درسي و علمي ، بالاترين تحول را در ارتقاي سطح علمي و بينشي آن عصر و همه اعصار انجام دادند.
« گشت و گذاري در مواريث فكري و فرهنگي به يادگار مانده از آن دو امام ، گوياي آن است كه مدار حركت امام باقر(ع) و امام صادق(ع) بازآفريني و نهادينه سازي تشكيلاتي مردم بر پايه فرهنگ نبوي و علوي در برابر تشكيلات رسمي و نامردمي حاكم بوده است . تاكيد بر مرجعيت رهبري معصوم و عادل و برقراري رابطه با او از يك سو و رابطه مردم با يكديگر از همين روست.(همان منبع، صص 131 و 132)
«از شبهههایی كه درباره امام باقر علیه السلام مطرح كردهاند، مسئله خودداری آن حضرت از قیام مسلحانه است.
فرقه زیدیه در همان زمان، امام باقر علیه السلام را، امام نمیدانستند و میگفتند :
چرا امام باقر علیه السلام با وجود آن همه یار و یاور، كه اگر میخواست، با او همراهی میكردند، كار خلافت را یكسره نكرد؟
پاسخ این پرسش، در چند علت خلاصه میشود:
1. فراهم نبودن شرایط قیام؛
2. تقدم ضرورت برنامهریزی فرهنگی برای ثمربخشی در دراز مدت.
3. نبود یار و یاور و همكار حقیقی و صادق در آن روزگار و شرایط.»
(در مکتب فجر دانشها، صص 306 ـ 311)
8– امام جعفر صادق(ع)
در عصر امام صادق(ع) رويدادها و مسائلي تازه پيش آمده است . در سطح قدرت غاصب ،جابه جايي صورت گرفته و مي گيرد، نظام استبداد اموي فروپاشيده و عباسيان با تكيه برسرداراني چون ابوسلمه خلال و ابومسلم خراساني،با بهره گيري موج نارضايي مردم به نام حمايت از آل علي به سوي قدرت خيز برداشته اند. در عرصه فرهنگي جامعه نهضت ترجمه آثار يوناني و گسترش گفت و گوهاي فلسفي و كلامي ، جنبش مشايخ صوفي و زهاد و قلندران وابسته به نهاد قدرت و دستگاه خلافت نوبنياد از اهم مسائل جدي روز است.
در اين عرصه فكري و اجتماعي امام صادق(ع) با طرح و گسترش مدارس و مكتب هاي آموزشي و فرهنگي ، نسبت به خلق آثاري ماندگار و منظومه اي فكري و فرهنگي اقدام كرد كه در تاريخ به نام «مكتب جعفري» در قاب بلند ابديت جاي گرفت.
استاد مطهري درباره نهضت فرهنگي و علمي آن دوره مي نويسد:
«...در آن دوره، شور و نشاط علمي در ميان مردم پديد آمد، شور و نشاطي كه در تاريخ بشر كم سابقه است. ناگهان در ميان مردم حركت و جنبشي فوق العاده به وجود آمد كه به موجب آن رويكردي به انواع علوم اعم از علوم ديني، بشري، عقلي، نقلي،انساني و تجربي پيدا شد و زمينه آماده گشت براي اين كه هر كس متاع فكري دارد و مرد ميدان علم و سخن است، كالاي خود را عرضه كند.» (سيري در سيره ائمه اطهار، صص 143و160)
بدين گونه امام صادق(ع) موسس مكتب و مدرسه اي شد كه بدايت آموزه اش اين است كه « تمدن هاي گوناگون بايد ياد بگيرند تا در تعاملي صلح آميز در كنار يكديگر زندگي كنندف از تجارب يكديگر بياموزند و به غناي زندگي بيفزايند و گر نه جهان شاهد سوئ تفاهم، تعارض، تنش و فاجعه خواهد شد.»
9– امام موسي كاظم(ع)
سال هاي مياني سده دوم كه معاصر انتقال مسئوليت هاي رهبري جنبش از امام صادق(ع) به امام موسي كاظم(ع) است. شرايط و ويژگي هاي مهم آن دوره عبارت است از :
الف- گسترش كمي قلمرو اسلام؛
ب- رشد كيفي و علمي جامعه اسلامي؛
پ – تثبيت خلافت عباسي و نظام زورگوي هاروني؛
ت – سد و سركوب جنبش هاي اجتماعي و اصلاحي؛
ث – شكست و نافرجامي پاره اي از تدابير سياسي امامان پيشين.
اين ويژگي ها موجب شد كه آن امام در عرصه سياست و اجتماع و تعامل با نظام حاكم و در راستاي دست يازي به اهداف بلند پايه، با گريز از سياست قهر و انقلاب و نيز سياست قهر و انفعال، منطق كلام ، گفت وگو و ديگر روش هاي فرهنگي را برگزيد.
شيوه جديد حركت مبارزاتي فرهنگي امام عليه نهاد قدرت طراحي و اجرا شد . شيوه برنامه فرهنگ مدار ايشان عبارت بود از سياست نفوذ در تشكيلات دشمن، استحاله و فروپاشي آن از درون. شايد انعطاف پذيري امام رضا(ع) در پذيرش مقام ولايتعهدي مامون و نيز انعطاف امام جواد(ع) در قبولي دامادي مامون را بتوان در چارچوب اين سياست ارزيابي و تعريف كرد.
10– امام رضا(ع)
روزگار امامت امام رضا(ع) را كه حدودا 20سال به درازا كشيد، مي تواتن در سه دوره ارزيابي كرد:
الف – از آغاز امامت(سال 83هجري) تا مرگ هارون(سال 193)؛
ب – از آغاز خلافت امين(سال 193) تا سفر به خراسان(سال 201)؛
پ – از ميانه سال 201 تا پايان حيات (صفرسال 203).
امام رضا(ع) در پي گيري سياست هاي روشنگرانه فرهنگي خود در هر سه دوره بنا به تفاوت در شرايط اقداماتي بدين شرح انجام داد:
در دوره نخست چون امام سجاد(ع) با پرهيز از درگيري مستقيم و رويارويي بي پرده با نهاد قدرت ، دست اندر كار نهادينه سازي فرهنگ جهادي و حماسي و اخلاق مرامي شدند.
در دوره دوم ايشان وضعي مشابه امام باقر(ع) و امام صادق(ع) داشتند. با اين توضيح كه انتقال قدرت از هارون به امين و سپس به مامون ، شرايطي را ايجاد كرد كه فرصتي مناسب براي روشنگري بين مردم بود.
دوره سوم امامت ايشان نيز به نوعي با زندگي سياسي امام حسن مجتبي(ع) مشابهت داشت.يعني همان گونه كه امام مجتبي(ع) براي حفظ موجوديت مكتب و نيروهاي انساني، دست اندركار نرمشي قهرمانانه در برخورد با نهاد قدرت شد، امام رضا(ع) نيز از همان مشي و مشرب الگو گرفته و در اين دوره از حياتش ، با روش هايي روشنگرانه و فرهنگي كوشيد پتانسيل نيرومند تشيع را از گزند ستمكاري نهاد قدرت حفظ كند.
شايد مسئله عدم قبول خلافت توسط حضرت امام رضا(ع) و حتي اكراه ايشان از پذيرش مقام ولايت عهدي مامون نيز تشخيص ايشان مبني بر عدم آمادگي اكثريت افراد جامعه براي خلافت خود بود.
11 – امام محمد تقي(ع)
اصول كلي طرح كاربردي و برنامه هاي فرهنگي راهبردي امام جواد(ع) از اين قرار است:
الف – آماده سازي فكري- عملي جامعه براي عبور به دوره غيبت و عصر اجتهاد؛
ايشان به رغم همه حصر و حصارها و تنگناها و فشارها توانستند وجدان مردمي، اراده عمومي و خرد جمعي را براي عبور به دوره غيبت و و استقبال از عصر اجتهاد آماده سازي كنند.
امام جواد(ع) با بهره گيري از تجارب اسلافش و متناسب با واقعيت هاي سياسي- اجتماعي و از طريق تداوم سنت گفت و گو و مكانيسم گفتمان، دست اندركار معماري مدرسه اي گشت كه بازتوليد آن ، گسترش كمي و كيفي اصحاب علم و قلم و ارباب فكر و ذكر است.
حضور و ظهور نخبگان دانشمند، بيدارگر و اصلاح گراياني چون اين ابي عمير بغدادي، ابوجعفر محمدبن سنان، ابوتمام، حبيب بن اوس طايي، فضل بن شاذان، علي بن مهزيار، احمدبن محمد بن ابي نصر بزنطي، زكريابن آدمف محمدبن اسماعيل بن بزيع، حسين بن سعيد اهوازي، احمدبن محمدبن خالد برقي و... در محضر و از مكتب علمي و اصلاحي امام جواد(ع)، دليل اثبات مدعاي فوق است.
كندوكاوي در احوال ، افكار، آثار و اقدامات اين نخبگانف نشان مي دهد كه امام بران بوده است تا به موجب آن استراتژي ياد شده و از طريق پرورش نيروهاي انساني و نشر و انتشار فرهنگ علمي، خردورزي و دانشوري را نهادينه جامعه سازد.
ب – راه اندازي شبكه ارتباطي وكلا و آزمون مديريت خودگردان؛
پ – نفوذ، استحاله و فروپاشي تدريجي نهاد قدرت.
تاريخ گواهي مي دهد كه شماري از شاگردان و ياران امام جواد(ع) از قبيل محمدبن اسماعيل بن بزيع، احمدبن حمزه قمي، نوح بن دراج، حسين بن عبدالله نيشابوري و.... توانستند به عنوان كارگزار و قاضي در پايگاه قدرت نفوذ كنند و از اين رهگذر اهداف جنبش را جامه عمل بپوشانند.
12 – امام علي النقي(ع)
قرن دوم هجري ، سده رنسانس فكري و فرهنگي و توسعه سياسي- اجتماعي است. امام باقر(ع) با اتخاذ گفتمان نقد و ايجاد نهاد مدني حزب و به دنبالش امام صادق(ع) و يرانجام امام رضا(ع) در پايان اين سده با اتخاذ استراتژي چند منظوره گفت و گو ، نرمش و گسترش دامنه حضور تا مركز خلافت ، زيرساخت هاي فرهنگي را سازه بندي كرده و كانون هاي اجتماعي و نهادهاي سياسي را توسعه داده و امت را در نوعي از رشد عقلي، اخلاقي و ديني قرار داده اند.
در استمرار تلاش روشمند و هدفدار آن بزرگواران، سده سوم تاريخ اسلام، با رهبري امام نهم(ع) آغاز مي گردد.
نيمه نخست قرن سوم هجري كه با رهبري امام نهم(ع9 آغاز گشته و بالغ بر سي سال تويط امام دهم(ع) ادامه يافته است، دوره رويش و رشد تشكيلات خودگردان و دولت هاي ارزشمدار و مرم سالاري است كه مستقل از قدرت رسمي و تحت نظارت و هدايت امام وقت اداره و رهبري مي شده است.
شيخ طوسي با اشاره به شماري از شاگردان امام هادي(ع) از قبيل: فضل بن شاذان، حسين بن سعيد اهوازي، ايوب بن نوح، ابوعلي حسن بن راشد، عبدالعظيم حسني و عثمان بن سعيد اهوازي... از حدود 200 دانشمندي ياد مي كند كه ضمن ارتباط با آن حضرت ف در جغرافياي اسلام پراكنده بوده و بار انجام اين مهم را بر دوش مي كشيدند.
امام هادي(ع) بر اساس خط مبارزاتي نفوذ كه از زمان امام كاظم(ع) آغاز شده و توسط امام هشتم و امام نهم (ع) تداوم يافته بودف در يك اقدام چند منظوره ف فراخوان – نه چندان اختياري – خليفه را براي حضور در پادگان نظامي پذيرفته و در آنجا سكنا گزيد.
اهدافي كه امام در آن شرايط سخت دنبال مي كرد عبارت بودند از :
الف – حضور و نفوذ در پايگاه دشمن و استحاله و جذب نيروهاي مخالف؛
ب – سرگرم سازي و غافل گيري دشمنت و مصونيت بخشي فعالان و فعاليت هاي سياسي.
(اسلامي، احمد، از خاتميت تا غيبت، صص 185 و 186)
13 – امام حسن عسكري(ع)
مدت امامت امام حسن عسكري(ع) حدود 6 سال ف از سال 254 تا 260 هجري گزارش شده است. بخش عمده اين فرصت را هم امام علاوه بر اين كه در پادگان نظامي(معسكر) به سرمي بردند، در زندان و يا حصر و ممنوع الملاقات بودند و تا سرانجام در 28 سالگي بع شهادت رسيده و پس از انتقال سمت و مسئوليت امامت به فرزند برومندش حضرت مهدي(ع) دوره غيبت و عصر اجتهاد و مرجعيت آغاز شد.
بديهي است كار كردن در چنين شرايطي بسيار سخت است، اما امام باز هم از هر فرصتي سود جسته و خط فكري و فرهنگي اجداد بزرگوار خود را با جديت تمام پي گرفتند. آن امام علاوه بر پرورش شاگرداني چون احمدبن اسحاق اشعري، ابوهاشم داودبن قاسم صفار و... مدرسه علمي به يادگار مانده از اسلاف صالحش را باز نگه داشته و بارور ساخت. ايشان دست اندركار انجام اين مهم شد تا گفتمان منطق و عقل را بر فرهنگ جامعه بگسترد و به عنوان ملاك ارزيابي و ارزش گذاري نهادينه جان و جهان مردم سازد.
اين گفته معروف و ماثور از آن حضرت گواه مدعاي فوق است كه فرمود:
« ليست الهباده كثره الصلوه و الصيام ، انما العباده كثره التفكر في امرالله»
پرستشگري به فراواني نماز و روزه نيست، بل كه مقياس و معيار دينداري، خردمندي است.
( تحف العقول، بخش سخنان امام حسن عسكري عليه السلام)
14 – امام زمان حضرت مهدي(عج)
حركت جامعه و تاريخ برآيند حركت انسان است. خداوند مي فرمايد:
« ان الله لايغير ما بقوم حتي يغيروا ما بانفسهم» (رعد، 11 و انفال، 53)
خداوند، نظام جمعي و شرايط اجتماعي را دگرگون نمي كند، مگر اين كه آدمي دگرگوني را بخواهد و تحول پذيرد.
بر اين اساس ، مسئله « انتظار» يك فرهنگ است و هر انديشه مترقي تا به صورت يك فرهنگ درنيايد، در متن و بطن جامعه ماندگار نمي شود. ما منتظران اصلاح جامعه بشري به پيروي از پيشوايان معصوم خود موظف و مكلف هستيم تا باور به انتظار را در روندي اصلاح گرايانه در بستر تاريخ بشري به صورت فرهنگي پويا و پايا نهادينه كنيم.
با چنين تصويري، انتظار، خود گشايش و زايش، بالنمدگي، بهروزيو پيروزي است و به فرموده امام صادق(ع) : م انتظار الفرج من الفرج» ، چشم به راهي و اميدمندي نسبت به آينده مطلوب و آرماني كه در آن انسان از هر آنچه رنگ تعلق پذيرد، آزاد است ، خود آزادي، گستردگي و گشودگي و سپيدروزي است.(ميزان الحكمه، ج1 ، ص 284)
و بدين معني است كه ياس، نوميدي، و دل مردگي، ضعف و زبوني و پژمردگي از ساحت انسانف نفي و رد مي شود. بر اساس اين تعريف است كه انتظار در فرهنگ ديني به عنوان برترين هاي بندگي و پرستشگري توصيف شده است. چه آن كه در بر گيرنده تلاش سازنده به سمت ارزشمداري، شايسته سالاري، بهروزي و پيروزي است. به فرموده رسول خدا(ص) : « افضل عباده امتي انتظارالفرج»
( ميزان الحكمه، ج1 ، ص 285)
استاد مطهري در تبيين« ضرورت و تقدم كار فرهنگي» در عصر خاتميت و غيبت چنين مي نگارد:
« نبودن انبيا در دوره اسلام، خود تكامل بشريت است.(خاتميت، صص 38و 39) و از اين رو كاري كه پيش از خاتميتف نبوت تبايغي و دعوتي انجام مي دادف پس از آن علم و دانش عهده دار شدهف انجام داده و مي دهد؛ يعني علم و عالم ف فقيه و متفقهف حكيم و فيلسوفف جانشين انبيا شدند كه كارشان تبليغ شرايع ديگر بود. چ.ن آن دوره ها ف دوره جهالت و ظلمت بود ف احتياج به ان جور نبوت ها بود. اما در دوره نوشتن و خواندنف علم و شاگردي و مدرسي و استادي و تدوين علوم، ديگر احتياجي به اين نبوت هاي تبليغي و دعوتي نيست.»
(همان ،صص38و 39)
با عنايت به مسائل فوق مي خواهم نتيجه بگيرم كه در هر زمان و در هر شرايطي ما نيز رسالت داريم با تيز بيني و درايت ، مسائل زمان و مكان خود را تشخيص دهيم و فقط به انجام « کار صالح » بپردازیم.
هنگامی که امام حسین(ع) و یارانش روز هشتم ذی الحجه سال ۶۱ هجری مناسک حج را نیمه تمام رها کردند و از مکه به سوی عراق رهسپار شدند، تنها « عمل صالح » ، همراهی با ایشان بود. همه کسانی که به حفظ و قرائت قرآن و اقامه نماز و طواف خانه خدا و همه کارهای خوب خوب ادامه دادند ، کارهایی غیر صالح انجام دادند!!
روشنفکر و زبان توده مردم
خوشه چين خرمن اخلاص خود كن خلق را نخل بي بر،ابر بي نم،بحر بي گوهر مباش
بسیاری از استادان فاضل و فرهیخته حوزه و دانشگاه با زبانی سخن می گویند و می نویسند که تنها عده ای تحصیل کرده حوزوی و دانشگاهی زبان آنان را می فهمند. میان این روشنفکران برج عاج نشین و توده مردم دیواری بلند به ارتفاع سال ها تخصص و تحصیل در رشته های علمی کشیده شده است. نه این استادان روشنفکر - اعم از دینی یا علمی - زبان مردم را می فهمند و نه توده مردم با این نخبگان حوزوی و دانشگاهی نسبتی و کاری دارند !
در مقابل میدانداري تامین و تغذیه فکری و فرهنگی توده مردم را عده ای روضه خوان ، مداح و نوحه خوان سنتي و حرفه اي بر عهده دارند كه نه تحصيلات جنداني دارند و نه دغدغه مسائل اجتماعي و فرهنگي ، روح و روانشان را مي آزارد.
امروزه در جامعه ما توده های وسيع كارگران، كشاورزان ، بازاريان ، دانش آموزان و ديگر اقشار عامي مردم ، پيكره اصلي جامعه را تشكيل مي دهند. راه هر گونه تغيير و تحول فكري،فرهنگي و اجتماعي از ميان لايه هاي مغزي و فكري اين توده ها مي گذرد. كليد توسعه فكري و فرهنگي در دست نخبگان روشنفكر ماست؛ اما اينان هيچ رابطه و پيوندي با توده مردم ندارند. اين وظيفه و مسئوليت قشر تحصيل كرده و فرهيخته است كه بر پيكره اين ديوار قطور پنجره هايي از نور بگشايد.
پيامبر اكرم سخن گفتن با توده مردم و با زبان مردم را از وظايف پيامبران الهي مي داند:
« نحن معاشرالانبيا امرنا ان نكلم الناس علي قدر عقو لهم »
زنده یاد دکتر شریعتی درباره لزوم خودآگاهی بخشیدن روشنفکر به جامعه می گوید:
روشنفکر کسی است که امروز در زمان تحول جامعه و بنبستی که انسان به آن رسیده و ناهنجاری های بسیاری که جامعه های عقب مانده در دنیای دوم – مقصودم همان دنیای سوم سابق است- با آن دست به گریبان اند، می تواند به توده مردم، مسئولیت، آگاهی، حرکت فکری و جهت اجتماعی ببخشد.»(م ج آ، ص ۲۵۶)
او می افزاید: مسئولیت روشنفکربه طور خلاصه، انتقال ناهنجاری های درون جامعه به احساس و خودآگاهی مردم آن جامعه است؛ دیگر جامعه خود حرکتش را انجام خواهد داد.»(همان ، ص ۲۸۰)
گمان نمی کنم برای نشان دادن فاصله میان روشنفکران و مردم در ایران امروز، نیاز به ارائه شواهد و مدارک باشد. در سه دهه اخیر، «جزیره روشنفکری» و «ساحل مردم»(به تعبیر شریعتی) به شدت از هم دور افتاده اند. می باید پلی مستحکم از همدردی، درک متقابل، تفاهم و همکاری میان روشنفکران و مردم ایجاد شود. برای به انجام رساندن این هدف، روشنفکران نیازمند برنامهریزی همهجانبه و واقعبینانه هستند. این همه از رهگذر گفتوگو میان روشنفکران و همچنین روشنفکران و مردم به دست خواهد آمد.
شريعتي لزوم آشنايي روشنفكر با ايمان مردم را اصلي محوري مي داند. او مي گويد:
« روشنفکر ما باید بفهمد که روح غالب بر فرهنگش، روح اسلامی است و اسلام است که تاریخ و حوادث و زیربنای اخلاق و حساسیت های جامعهاش را ساخته است و اگر به این واقعیت پی نبرد (چنان که اغلب روشنفکران ما پی نبرده اند)، در جو مصنوعی و محدود خودش گرفتار میگردد و چون خود را بری از اعتقادات مذهبی می داند و در جو اروپای قرون 19 و 20 تنفس می کند، در آشنایی و تفاهمش با مردم دچار اشتباه شده و نمی تواند مورد قبول قرار گیرد.»(همان، ص ۲۸۳)
گرفتن «سلاح مذهب» از کف دروغزنان فرصتطلب و ریاکار و آن را در جهت «حرکت بخشیدن به مردم» به کار بردن، جای پرسش و نقد جدی دارد.
. در سال1346 جلال آلاحمد در سفری به تبریز، رویارو با جمع دوستان و هم اندیشان خود، آشکارا از بهکارگیری اسلام به عنوان وسیله و ابزار کار در جهت مبارزه سخن گفته بود.
اکنون زمانه دگر گشته و فروکاستن دین به ابزاری در جهت پیشبرد هدفهای سیاسی و اجتماعی، جفاکاری در حق دین و و دینداران پارسا و آگاه است. مفهوم «سلاح مذهب»، بدون رودربایستی، یعنی از مذهب اسلحه ساختن برای فتح سنگرهای قدرت، یعنی تبدیلکردن دین به ایدئولوژی تا دستمایه زورآزمایی سیاسی و رقابت های بی امان صاحبان قدرت قرار گيرد.
هنوز فاصله میان روشنفکران و مردم به عنوان مانع و مشکلی بزرگ به قوت خود باقی است. روشنفکران نیازمند شناختن فرهنگ ایرانی و تیپ فرهنگی ایرانیان هستند و ایران امروز به نوزایشی حاجت دارد که با پالایش سنت فرهنگی خویش، آگاهی بخشی و روشنگری و پیراستن دین از تحریف و جزمیت و واپس گرایی، به جنبش دینی –که شریعتی آن را «نهضت پروتستانتیسم اسلامی» می خواند – منتهی شود.
دكتر شريعتي بلندي ديوار بيگانگي بين توده مردم و روشنفكران در الگوبرداري افراطي روشنفكران از غرب مي داند . او مي گويد:
« وقتی من ، روشنفكر اروپايي را ملاك فكر خودم قرار مي دهم ، به روستاها كه مي روم و روستايي را مي بينم ، از من فرار مي كند . مي خواهم آمپولش بزنم، فرار مي كند ، مي خواهم او را سمپاشي كنم ، فرار مي كند . من مي گويم اين ها عوامل مرتجع هستند ، وحشي اند ، ادم نديده هستند. نوع تماس من با توده خودم بر حسب اين كه مثل «فانون » فکر کنم یا مثل « سارتر» فکر کنم ، فرق مي كند ...»
دکتر شريعتي در جای دیگر می افزاید:
« من دهاتی می دانم این دهاتی برای چی دنبال آن ملا می رود . همه این ها را می دانم و تو روشنفکر اروپایی نمی دانی . تو یک حرف خوب بلدی ، ولی نمي داني كه اين زنگوله را چه جوري به گردن گربه بيندازي . خود زنگوله كه ارزش ندارد ، وقتي به گردن گربه افتاد ، ارزش پيدا مي كند و تو اين را بلد نيستي . روشنفكرها حرف هاي خوب خوب قشنگ روي دست هاشون مانده ، نمي دانند چه كار كنند . اين مي گذارد توي جيب اون روشنفكر و اون مي گذارد توي يقه اين روشنفكر . و براي اين كه كسي نفهمد ، سمبوليك مي گويند!!»
( مجله پيام،انجمن اسلامي دانشجويان دانشكده نفت آبادان)
آن را که عقل و همـت و تدبــــیر و رای نیست
خوش گفت پرده دار که کس در سرای نیست (سعدي)
برخی روشنفکران باکلاس ، سخن گفتن و نوشتن به زبان توده ها را دون شان و شوکت خود می دانند.
درباره ادبیات گویشی و نگارشی این تیپ افراد گاه لطیفه ها و تمثیل های زیبایی ساخته اند.
می گویند یکی از فلاسفه قدیمی از دنیا رفت . در شب اول قبر نكير و منكر براي پرسش و پاسخ نزد او آمدند. طبق معمول از او پرسيدند: « من ربک؟ » پروردگار تو کیست؟ پاسخ داد :
« اسطقس فوق اسطقسات* ! »
نکیر نگاهی از روی تعجب به منکر کرد ، يعني : آيا تو مي داني او چه گفت؟ منكر نيز با سزتكان دادن ،بي اطلاعي خود را از معني اين جمله بيان كرد. پس از مدتي بحث و جدل وقتي در ترجمه و تحليل اين جمله درماندند، ناگزير نزد خود خدا رفتند و معني اين جمله را پرسيدند . خداوند پس از لبخندي در پاسخ به آنان گفت:
اين بنده من تا زنده هم بود نه من و نه هيچ يك از بندگانم نمي فهميديم كه چه مي گويد !! او را رها كنيد .
زماني كه استاد مطهري كتاب « داستان راستان » را نوشته و منتشر کرد، برخي فضلاي باكلاس !!ايشان را سرزنش مي كردند كه چرا سطح قلم و بيان خود را تنزل و كاهش داده و كتابي در سطح سواد مردم كوچه و بازار نوشته است؟!
اين ناصحان نه چندان مشفق فرق بين « سطح بیان» و « سطح شعور » را درک نمی کنند. اینان باید بدانند که برای ارتقای سطح آگاهی و شعور توده های مردم باید سطح بیان ، یعنی سطح گویش و نگارش را تنزل داد.
زبان سخن گفتن با توده ها بايد نرم و رفتارها گرم باشد. امام علي (ع) در عهدنامه مالك اشتر براي نفوذ كردن در دل هاي مردم ، او را به مدارا، عفو و گذشت فرا مي خواند:
« در رفتار با آنان چون حيوانى درنده مباش كه خوردن مردمان را غنيمت شمارى، زيرا آنان دو گروهند، يا همكيشان تو هستند در دین، يا همانندان تو در آفرينش.
از آن ها خطاها سر خواهد زد و علت هايى عارضشان خواهد شد و به عمد يا خطا، لغزش هايى كنند، پس، از عفو و بخشايش خويش نصيبشان ده، همان گونه كه دوست دارى كه خداوند نيز از عفو و بخشايش خود تو را نصيب دهد.»
----------------------------------------------------------------------------------------------------------
پي نوشت
* اسطقس = عنصر و اصل- مایه - ماده - اصل هر چیز - ماده نخستین در آفرینش - هیولی - عنصرهای چهارگانه : آب و خاک و باد و آتش - استخوان بندی هر چیز - آنچه مایه قوام و دوام چیزهاست - ج : اسطقسات
اسطقسات = ج اسطقس - الف : مایه ها - مواد اصلی ب : عنصرهای نخستین هر چیز - عناصر اربعه ج : اجرام سماوی د : علم هندسه (معین)
------------------------------------------------------------------------------------------------
روزی که امیر کبیر گریه کرد
در سال 1264 قمری، نخستین برنامه دولت ایران برای واکسن زدن به فرمان امیرکبیر آغاز شد. در آن برنامه، کودکان و نوجوانان ایرانی را آبلهکوبی میکردند.
چند روز پس از آغاز آبلهکوبی به امیر کبیر خبردادند که مردم از روی ناآگاهی نمیخواهند واکسن بزنند. به ویژه که چند تن از فالگیرها و دعانویسها در شهر شایعه کرده بودند که واکسن زدن باعث راه یافتن جن به خون انسان میشود. هنگامی که خبر رسید پنج نفر به علت ابتلا به بیماری آبله جان باختهاند، امیر کبیر بی درنگ فرمان داد هر کسی که حاضر نشود آبله بکوبد، باید پنج تومان به صندوق دولت جریمه بپردازد. او تصور می کرد که با این فرمان همه مردم آبله میکوبند. اما نفوذ سخن دعانویسها و نادانی مردم بیش از آن بود که فرمان امیر کبیر را بپذیرند.
شماری که پول کافی داشتند، پنج تومان را پرداختند و از آبلهکوبی سرباز زدند!!!. شماری دیگر هنگام مراجعه مأموران در آب انبارها پنهان میشدند یا از شهر بیرون میرفتند .
روز بیست و هشتم ماه ربیع الاول به امیر کبیر اطلاع دادند که در همه شهر تهران و روستاهای پیرامون آن فقط سیصد و سی نفر آبله کوبیدهاند. در همان روز، پاره دوزی را که فرزندش از بیماری آبله مرده بود، به نزد او آوردند. امیر به جسد کودک نگریست و آنگاه گفت: ما که برای نجات بچههایتان آبلهکوب فرستادیم. پیرمرد با اندوه فراوان گفت: حضرت امیر، به من گفته بودند که اگر بچه را آبله بکوبیم، جن زده میشود. امیرکبیر فریاد کشید:
وای از جهل و نادانی، سپس گفت: حال که گذشته از این که فرزندت را از دست دادهای باید پنج تومان هم جریمه بدهی. پیرمرد با التماس گفت: باور کنید که هیچ ندارم. امیرکبیر دست در جیب خود کرد و پنج تومان به او داد و سپس گفت:
حکم برنمیگردد، این پنج تومان را به صندوق دولت بپرداز.
چند دقیقه دیگر، بقالی را آوردند که فرزند او نیز از آبله مرده بود. این بار امیرکبیر دیگر نتوانست تحمل کند، روی صندلی نشست و با حالی زار شروع به گریستن کرد. در آن هنگام میرزا آقاخان وارد شد. او در کمتر زمانی امیرکبیر را در حال گریستن دیده بود. علت را پرسید و ملازمان امیر گفتند که دو کودک شیرخوار پاره دوز و بقالی از بیماری آبله مردهاند. میرزا آقاخان با شگفتی گفت:
عجب، من تصور میکردم که میرزا احمدخان، پسر امیرکبیر، مرده است که او این چنین هایهای میگرید. سپس، به امیر نزدیک شد و گفت:
گریستن، آن هم به این گونه، برای دو بچه شیرخوار بقال و چقال در شأن شما نیست. امیر سر برداشت و با خشم به او نگریست، آنچنان که میرزا آقاخان از ترس بر خود لرزید. امیرکبیر اشکهایش را پاک کرد و گفت:
خاموش باش، تا زمانی که ما سرپرستی این ملت را بر عهده داریم، مسئول مرگشان ما هستیم.
میرزا آقاخان آهسته گفت:
ولی اینان خود در اثر جهل آبله نکوبیدهاند.
امیرکبیر با صدای رسا گفت:
... و مسئول جهلشان نیز ما هستیم. اگر ما در هر روستا و کوچه و خیابانی مدرسه بسازیم و کتابخانه ایجاد کنیم، دعانویسها بساطشان را جمع میکنند. تمام ایرانیها اولاد حقیقی من هستند و من از این میگریم که چرا این مردم باید این قدر جاهل باشند که در اثر نکوبیدن آبله بمیرند.
جمع بندي و نتيجه گيري
چنانچه انضباط اجتماعی را به حس وظیفه شناسی فرد نسبت به جامعه تلقی كنیم، بررسی آثار و پیامدهای آن در زندگی فردی و اجتماعی، یک ضرورت منطقی تلقی شده و جست وجوی راه کارها و شیوه های عملی تحقق این پدیده، گام بعدی محسوب می شود. برخی از اندیشمندان، تعلیم و تربیت را بازتاب جامعه می دانند و بر این اساس معتقدند که هرگونه تغییری در فرهنگ و تربیت، باید برخاسته از تحولات اجتماعی باشد. عده ای دیگر، با خوش بینی واقع گرایانه ای، بر این باورند که میان جامعه و تعلیم و تربیت، تعامل روشنی وجود دارد و تحولات فرهنگی و اجتماعی لازم و ملزوم یکدیگرند. اگر بخواهیم رابطه این دو را دقیق تر توصیف کنیم، باید بپذیریم که تحولات فرهنگی و تربیتی یکی از اهداف چهارگانه تربیت است.
نتيجه گيري بحث انجام اين رسالت را از ما مي خواهد كه کار فرهنگی و تربیتی را از نزدیک ترین افراد آغاز کنیم. فراموش نکنیم همه برخوردهای ما با همه افراد باید تربیتی باشد. بايد ساختن را از خود شروع کنیم و در این روند حتی خدمتگزار اداره و شرکت، رفتگر كوچه و خيابان ، نگهبان ساختمان و...همه را مشمول برخوردهاي تربيتي و عالمانه خود قرار دهيم.
آید بهــــار و پیرهن بیشه نو شود نوتر برآورد گل اگــر ریـــــشه نو شود
زیباست روی کاکل سبزت کلاه نو زیباتر آن که در سرت اندیشه نو شود
به راستی برخی از تنگ نظران چقدر فضای فکری جامعه را محدود و تنگ فرض مي كنند که طرح هر سخنی و اظهارنظری هرچند ملایم و معمولی را چنان طوفانزا و ويرانگر مي پندارند طرح يك نظريه می تواند بنيان فكري و فرهنگي جامعه را آشفته و پریشان کند. در نگاه و پندار این تنک مایگان - که به قول زنده یاد دکتر شریعتی جهان بینی شان تا نوک بینی شان است- فضای فکری، فرهنگي و اعتقادي جامعه به تنگي و كوچكي قدحي آب است كه پرتاب هر سنگريزه اي آن را به تلاطم درمي آورد !! در حالي كه شناختي كه من از جامعه اسلامي عصر ائمه اطهار سلام الله عليهم دارم ، آنقدر اين فضا گسترده است و بنيان هاي فكري و اعتقادي اسلام و تشيع به قدري استواري و استحكام دارد كه سهمگين ترين طوفان هاي فكري و شديدترين خيزابه هاي خطرآفرين نمي تواند كوچك ترين خدشه اي به بنيان هاي مرصوص آن وارد كند.
تا آنجا كه اين حقير خوانده و شنيده است در عصر امام صادق(ع) - حتي در مسجد مسلمين علنا، نبوت و معاد انكار مي شد ؛ اما حضرت به جاي برآشفتن به گونه اي منطقي و استدلالي - و بدون هوچي گري - شبهه مخالفان و حتي معاندان را پاسخ مي دادند. اين شيوه مترقيانه و اين سعه صدر امام (ع) حتي مورد تاييد ماترياليست بزرگ آن عصر بود.
دنياي فكري برخي به كوچكي دنياي موري است نشسته بر برگي كه چون برگ را آب مي برد ، گويا دنيايشان را آب برده است!!
ما بر اين باوريم كه بر اساس « الاسلام يعلوا و لايعلي عليه» ، بايد بنيان هاي فكري و فرهنگي خود را از طريق گسترش برنامه ها و كارهاي فرهنگي چنان استحكام و استواري بخشيم، كه هيچ طوفان فرهنگي و فكري بيگانه نتواند كوچك ترين خدشه اي بر آن وارد كند.
... واكنون بايد با برپايي يك عاشوراي فرهنگي بكوشيم تا همه ارزش هاي فراموش شده فرهنگ عاشورا را كه همان ارزش هاي انساني اسلام ناب محمدي(ص) است، احيا و نهادينه سازيم. ان شاءالله!
منابع
۱ - قرآن کریم
۲- نهج الفصاحه
۳- نهج البلاغه
۴ -تحف العقول
۵ - استراتژی رسانههای غربی در ایجاد بحران هویت ، نشریه نصر، ص ۳۳
۶ - اسلامي، احمد،از خاتميت تا غيبت، ص 126، انتشارات ميثم تمار ، چاپ سوم، 1388
۷ - جعفری ، محمد تقي ، فرهنگ پيرو، فرهنگ پيشرو،نشر: موسسه تدوین و نشر آثار استاد علامه محمد تقی جعفری ، 1388
۸ - شزيعتي، علي ، مجموعه آثار،ج۱،ص۲۵۶، حسينيه ارشاد،۱۳۵۷
۹ - شفيعي مطهر، سيدعليرضا، خودباوری فرهنگی ، موسسه انتشاراتي امام عصر(عج)، قم، چاپ اول،۱۳۷۹
۱۰- قائمي اميري،علي ،در مکتب فجر دانشها امام محمد باقر(ع)، ص 306 ، نشر قم، ۱۳۸۵
۱۱ - قرائتي ، محسن سيصد نكته در مديريت اسلامي (بر گرفته از تفسير نور) ، سايت مديران آنلاين
http://www.onlinemanagers.ir/Default.aspx
۱۲ - مطهري، مرتضي، سيري در سيره ائمه اطهار،صص107و 108، انتشارات صدرا،چاپ دهم، ۱۳۷۳
۱۳ -ماير ، فردریک ، تاریخ اندیشه های تربیتی،جلد اول، ترجمه: فیاض،علی اصغر،1374،ص133 ،تهران، انتشارات سمت، چاپ اول
۱۴ -ماير، فردریک ، تاریخ فلسفه، ترجمه علی اصغر فیاض، ج اول، ص ۲۱
۱۵- محمدي ري شهري ف محمد،ميزان الحكمه، ج1 ، ص 285، دانشكده حديث،
۱۶- همشهري،روزنامه، ۲/۵/۷۹
آثار،سرودهها،مقالات،خاطرات و روزنوشتهای شفیعیمطهر