یکشنبه ششم فروردین ۱۳۹۱ - 6:18 - سیدعلیرضاشفیعیمطهر -
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(۱۳۲)

من تو را دیدم ، ولي تو آنی نبودی که فکرش را می کردم، زیرا باعث شدی آنی شوم که فکرش را هم نمی کردم .
من عقربه هاي ساعت را ديدم . هر چه غم و اندوه بيشتر و تندتر تر ، حركت عقربه ها، كندتر.
من در قاب شوخي ها چه بسيار چهره هايي از حقيقت و صورت هايي از واقعيت را ديدم ! من دل هايي را ديدم از نسيم نرم شوخي ها شكست كه از توفان جدي ها نمي خست.
من چه لحظات شيرين زندگيم را تلخ كردم براي كساني كه شيرين ترين لحظات عمرشان را در دوري من مي گذراندند.
من معلمی را دیدم که چون درسش زمزمه محبت بود، دانشجو را بر زمين مي نشاند و بر زمان فرمان مي راند.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر

آثار،سرودهها،مقالات،خاطرات و روزنوشتهای شفیعیمطهر