یلدا ، حدیث میلاد عشق
در واپسین روز پاییز چون خورشید این زورق زرّین محبوب در كام وهمگین غروب فرومیرود و پلك خونین شفق این مردمك فروزان فلق را در پردۀ سرخ خود میپوشاند ،
شب تولّد نوروز دیگری رقم میخورد . یلدا در افسانهها و اسطورههای ایرانی حدیث میلاد عشق است.
شب یلدا مامی است مهربان كه خورشید فروزان را چونان نوزادی در بطن خود میپرورد تا سحرگاهان با زایش او گیتی را نورباران و هستی را زرافشان سازد. ایرانیان پاكدل در این شب گردهم میآمدند و با میهمانی و سرور ، زایش نور را جشن میگرفتند. آنان دیده برهم نمینهادند تا شمشیر سپیدرنگ سپیده ، نخستین نیش خود را بر قلب سیاه شب بیَفشُرد و پس از آن نهری از نور بر سینۀ سیاه شب جاری شود. آن گاه نور و پاکی را میستودند و دمی میآسودند.
در نخستین روز دی ماه آنگاه كه هودج اهورایی مهر بر اوج سینۀ سپهر، جگر جان را در تنور دل میسوخت و سراسر صحن و سرای گیتی را برمیافروخت ، ایرانیان زایش خورشید رفاه و رستگاری را تبریك میگفتند.
یلدا نام فرشتهای است، بالا بلند، با تنپوشی از شب و دامنی از ستاره . او كه نرم نرمک با مهر و با نخستین شب پاییز آمده بود، هر شب ردای سیاهش را قدری بیشتر بر سر آسمان میکشید ، تا آدمها زیر گنبد کبود آرامتر بخوابند.
یلدا هر شب بر بام آسمان و در حیاط خلوت خدا راه میرفت و لابهلای خوابهای زمین لالاییاش را زمزمه میکرد. گیسوانش در باد میوزید و شب به بوی او آغشته میشد.
یلدا شبی از خدا پارهای آتش قرض گرفت .آتش که همان عشق است. او آتش را در دلش پنهان کرد تا شیطان آن را ندزدد. آتش در وجود یلدا بارور شد.
فرشتهها به هم گفتند:
یلدا آبستن است. آبستن خورشید!! و هر شب قطرهقطره خونش را به خورشید میبخشد .
و شبی که آخرین قطره را ببخشد، دیگر زنده نخواهد ماند.
فرشتهها گفتند:
فردا که خورشید به دنیا بیاید یلدا خواهد مُرد.
یلدا آفرینش را تکرار میکند!
هیچ زمستانی ماندنی نیست...
حتّی اگه همه شبهایش «شب یلدا» باشد.
راستی فردا که خورشید را دیدی به یاد بیاور که او دختر یلداست...
و یلدا نام همان فرشتهای است که روزی از خدا پارهای آتش قرض گرفت .
تاریخچه شب یلدا
شب یلدا، درازترین شب سال و یكی از بزرگترین جشنهای ایرانیان است. ایرانیان همواره شیفتۀ شادی و جشن بودهۀاند و این جشنها را با روشنایی و نور میآراستند. آنها خورشید را نماد نیكی میدانستند و در جشنهایشان آن را ستایش میكردند. در درازترین و تیرهترین شب سال، ستایش خورشید نماد دیگری مییابد. مردمان سرزمین ایران با بیدارماندن، طلوع خورشید و سپیدهدم را انتظار میكشند تا خود شاهد دمیدن خورشید باشند و آن را ستایش كنند. خوردن خوراكیها و مراسم دیگر در این شب بهانهای است برای بیدار ماندن.
واژۀ یلدا به معنای زایش ، زادروز و تولّد است. ایرانیان باستان با این باور که فردای شب یلدا با دمیدن خورشید، روزها بلندتر میشوند و تابش نور ایزدی افزونی مییابد، آخر پاییز و اول زمستان را شب زایش مهر یا زایش خورشید میخواندند و برای آن جشن بزرگی بر پا میکردند. از این رو به ماه دهم دی (به معنای روز) میگفتند که ماه تولّد خورشید بود.
شرق شناسان و مورّخان متّفقالقولاند كه ایرانیان نزدیك به هفت هزار سال است كه شب یلدا آخرین شب پاییز و آذر ماه را كه درازترین و تاریكترین شب در طول سال است تا سپیدهدم بیدار میمانند، در كنار یكدیگر خود را سرگرم میکنند تا اندوه غیبت خورشید و تاریكی و سردی روحیّۀ آنان را تضعیف نكند و با به روشنی گراییدن آسمان و حصول اطمینان از بازگشت خورشید در پی یك شب طولانی و سیاه كه تولّد تازه آن عنوان شده است، به رختخواب میروند تا لختی بیاسایند.
مراسم شب یلدا (شب چلّه) از طریق ایران به قلمرو رومیان راه یافت و جشن «ساتورن» خوانده میشد. جشن ساتورن پس از مسیحیشدن رومیها هم اعتبار خود را از دست نداد و ادامه یافت كه در همان نخستین سدۀ آزادشدن پیروی از مسیحیّت در میان رومیان، با تصویب رئیس وقت كلیسا، كریسمس (مراسم میلاد مسیح) را ۲۵ دسامبر قرار دادند كه چهار روز و در سال های كبیسه سه روز بیشتر از یلدا فاصله ندارد و مفهوم هر دو واژه هم یكی است. از آن پس این دو میلاد تقریباً باهم برگزار میشدهاند.
آراستن سرو و كاج در كریسمس هم از ایران باستان اقتباس شده است، زیرا ایرانیان به این دو درخت مخصوصاً سرو به چشم مظهر مقاومت در برابر تاریكی و سرما مینگریستند و در خور روز؛ در برابر سرو میایستادند و عهد میكردند كه تا سال بعد یك نهال سرو دیگر كشت كنند.
چند این شب و خاموشی؟ وقت است كه برخیزم
وین آتـــــــــش خنـــدان را با صبــــح برانگــــیزم
گر ســـــــــوختــــــــنم باید، افـــــروختـــــــنم باید
ای عشـــــق بزن در من، كز شعـــله نپرهــــــیزم
صد دشت شــــقایق چشــم، در خون دلـم دارم
تا خود به كجــــا آخــــــــــر، با خـــــاك در آمــــــیزم
چون كوه نشــــــستم من، با تاب و تب پنـــهان
صـــــــــــد زلـــــزله برخــــیزد، آنگاه كه برخــــیزم
برخـــیزم و بگشــــایم ، بنــــــد از دل پرآتـــــــش
وین ســــیل گدازان را ، از ســــینه فـــــــرو ریزم
چون گـــریه گلو گـــیرد ، از ابـر فــــــــــــــرو بارم
چون خشــم رخ افـــروزد، در صاعــــــــــقه آویــزم
ای سایه ! سحر خیزان دلواپس خــورشـــیدند
زندان شــــب یلـــدا ، بگشــــایم و بگـــریزم
یلدا ، یعنی یادمان باشد که زندگی آنقدر کوتاه است که یک دقیقه بیشتر با هم بودن را باید جشن گرفت.

محفل آریایی تان طلایی، دلهایتان دریایی، شادیهایتان یلدایی
مبارک باد این شب اهورایی
آثار،سرودهها،مقالات،خاطرات و روزنوشتهای شفیعیمطهر