پنجشنبه هفدهم خرداد ۱۴۰۳ - 5:33 - سیدعلیرضاشفیعیمطهر -
راز ریشهها و پرواز اندیشهها
در قلم استاد دکتر محمّد منصورنژاد
الَّذِينَ يُبَلِّغُونَ رِسَالَاتِ اللَّهِ وَيَخْشَوْنَهُ وَلَا يَخْشَوْنَ أَحَدًا إِلَّا اللَّهَ ۗ وَكَفَىٰ بِاللَّهِ حَسِيبًا
(احزاب،39)
كسانى كه پيامهاى الهى را ابلاغ مىكنند و از خدا مىترسند، و از هيچ كس جز خدا بيم ندارند، و خداوند براى حسابرسى كافى است.
درون جنگلی یک پشّه لختی
فرو بنشست بر شاخۀ درختی
پس از قدري درنگ و استراحت
چو برمیخاست گفتی بافصاحت:
درخت پیلتن! پیر کهنسال !
که افشاندی به هر سویی پروبال
اگر سنگینیام شاخۀ تو افسرد،
ببخشایم ،اگر جان تو آزرد ،
كنون من ميروم خود را نگهدار
نيفتي سرنگون گردي شوي زار
درخت پیر آن گه پاسخش داد
که : ای پشّۀ اسیر پنجۀ باد!
نه وقتی آمدی چیزیم افزود
نه چون رفتی ز دنیا هیچ کم بود
(شهر رینه،لاریجان،1389/3/2)
زمین در گذر است و زمان در گذار. نونهالان میبالند و کهنسالان به سوی زوالاند.
سموم مرگ طراوت هر گلبرگ را پرپر میکند، ساقههای سبز امید را میشکند و و جوانههای تُرد خاطره را به خاک میریزد.
در عرصۀ هستی گُلی میپاید و پایندگی را میشاید که دل در گروی حق بندد و به حقیقت مطلق پیوندد.
رمز بقای انسان،فنای در یزدان است و وفای به این پیمان.
نهال حقیقت ،زلال ازلیت مینوشد و لباسی از گلبرگهای همیشه سبز ابدیت میپوشد.
برخی از ما انسانها چون پشّهای نژند لحظاتی چند بر شاخساران نهال بلند زمین بیصدا مینشینیم و سپس بیهوا برمیخیزیم. نه کسی زادن ما را میفهمد و نه جاندادن مارا!
ولی انسانهایی بزرگ با وجدانهایی ستُرگ اگر زادنشان نمایۀ محسوس نیست،
جاندادنشان برای همه مایۀ افسوس است.
اینان با پیشۀ پویا و اندیشۀ پایای خود در جهان چنان تامُّلی برمیگزینند و تحوُّلی میآفرینند،
که نام و یادشان قرنها جاودانه میپایند و جاودانگی را میشایند.
استاد دکتر محمّد منصورنژاد انسانی است که سالها توانسته با بیان و بنان خویش
در صحنۀ حکمت و عرصۀ معرفت چنان تحوُّلی ژرف و تعامُلی شگرف آفریده
که امواج موّاج آن در قاموس زمین و اقیانوس زمان با تلاطُم خواهد پایید و به تفاهُم خواهد رسید.
ایشان رزمندهای است که در عرصۀ فرهنگ،نه با سلاح تفنگ،
بلکه با قلم سگال، بَلَمِ استدلال را در دریای منطق میراند و تاریکی جور و جهل و جمود را میمیراند.
«اِنَّ اَوَّلَ ماخَلَقَاللهُ القَلَم»(امام صادق علیهالسّلام)
نخستین چیزی که خدا آفرید،قلم بود.
ای قلم! ای پیامآور امید! و ای فرهنگپرور سپید!
تو با خون سیاهت چه سیاههها نگاشتی و چه بسیار سیاهکاریهای سیاهدلان را فرونگذاشتی!
چه دستهای پاکی قلم شد تا قلم را به اسارت نبرند و به حقارت نکشند!
ولی افسوس که خودکامگان چه قلم بهدستانی را سیر، و قلمشان را اسیر کردند!
ای قلم!و ای همدم آدم!
نیش تو چه نوشها آفرید و چه خروشها پرورید!
سینۀ تو سینای رازهاست و گنجینۀ سوز و سازهاست.
تو روانبخش ریشههایی و پاسدار اندیشهها!
تو با گلواژههای ملیح چون دانههای تسبیح،لحظههای زمان را به بند میکشی
و نقطههای مکان را به کمند.
از حقایق تراویده از بیان شیرین تو کتابها نگاشتهاند و کتابخانهها بپا داشتهاند.
گویی همۀ اندیشمندان زمین و دانشمندان زمان را در یک کتابخانه گرد آوردهای.
تو باید رازدار ملکوت باشی،نه ریزهخوار طاغوت.
پس بههوش باش که به زورت نبرند و به زرت نخرند و به تزویرت نفریبند!
...و استاد منصورنژاد نه دهان را دوخت و نه قلم را فروخت!
هر «برجستۀ جلیل»،«شایستۀ تجلیل» است،
ولی اگر به جای «تجلیل عامیانه»،او را «تحلیل خردمندانه» کنیم،
دیگر هیچ «ستارۀ مشهور» تبدیل به «بُتوارۀ مغرور» نمیشود!
اگر بتوانیم«ننگ چاپلوسی» را از «فرهنگ احساسی» بزداییم،
و «ارزیابی عالمانه» و «ارزیابی پژوهشگرانه» را
دربارۀ هر «اندیشۀ زمانه» یا «اندیشمند فرزانه» اِعمال کنیم،
از آن پس «نُخبگان قدر میبینند» و «پَخمگان بر صدر نمینشینند»!
در چنین شهری دیگر نه «درویش»، «دلریش» میمانَد
و نه «ورجاوند» در «بند»!
********************
ولادت و تحصیلات
استاد دکتر منصورنژاد در سال 1340 در شهر رینۀ لاریجان چشم بر جهان گشودند و در همان شهر
تحصیلات را از اول ابتدایی تا دیپلم در رشتۀ اقتصاد پیمودند .در سال 1360(با دو سال ترک تحصیل به علّت نبودن دبیرستان در رینه) از دبیرستان فارغالتّحصیل شدند.
تحصیل آموزش عالی در پاییز سال 1367 در «رشته علوم سیاسی» در قم، آغاز و در سال ۱۳۷۱ به سرانجام رسید.
در سال ۱۳۷۲ در دانشگاه تهران (دانشکدۀ حقوق و علوم سیاسی) در «رشتۀ علوم سیاسی» مقطع ارشد پذیرفته و در سال ۱۳۷۴ فارغالتّحصیل شدند.
برخی از استادان ایشان عبارتند از: دکتر محمود سریعالقلم، استاد مصطفی ملکیان، دکتر سیّدجواد طباطبایی، پرفسور سیّدحسین سیفزاده، مرحوم آیهالله عمید زنجانی، آیهالله محمّدهادی یوسفی غروی، آیهاللهالعظمی یوسف صانعی، آیهالله حسینی بوشهری، استاد رسول جعفریان، دکتر صادق زیباکلام، دکتر ناصر هادیان، مرحوم دکتر احمد ساعی، مرحوم دکتر سیّدمحمد رضوی، دکتر قاسم افتخاری، دکتر عبدالرّحمان عالم، دکتر سیّدحسین بشیریه، و....
آقای دکتر منصورنژاد با سایر استادان تراز اول علوم انسانی و اجتماعی ایران در قالبهای گوناگون
(پروژه، همایش، نشست علمی، فعّالیّت انجمنی و ....) همکاری علمی نیرومند و گسترده دارند.
رسالههای بسیار متنوّعی (نزدیک به 50 رساله) را راهنمایی و مشاوره داده و به دانشجویان یاری رساندهاند.
استاد در برخی دانشگاههای تهران و قم تدریس کردهاند. برخی کتابهای ایشان به عنوان کتاب درسی دانشگاهی و نیز موضوع پایان نامهها قرار گرفته است.
اکنون تا خردادماه 1403 صاحب این قلم، بالای 152 جلد کتاب، بیش از 200 مقاله، بالای 100 نقد کتاب و هزاران یادداشت را منتشر نموده و بسیاری از مباحثشان از طریق اینترنت قابل دسترسی است.
ضمنا استاد سالهاست به عنوان عضو شورای مرکزی انجمن علمی مطالعات صلح ایران و نیز دبیر کمیتۀ دینپژوهی این انجمن فعّالیّتهای موثّری دارند و صاحب تالیفات و مقالاتی در همین زمینه هستند.
جناب دکتر «مجتبی مقصودی» دربارۀ شخصیت آقای دکتر منصورنژاد گفتند:
« منصورنژاد فردی با آثار علمی متنوّع؛ ایده پردازی خوب؛ موفّق در کاربردی کارکردن علم؛ دارای نثر روان و همه فهم؛ فعّال اجتماعی و مدنی و دغدغهمند؛ آرمانخواه، واقعیتگرا و پراگماتیست؛ پرکار؛ سریعالتّحلیل، سریعالقلم می باشند. »
...و آنچه من میتوانم بر آن بیفزایم:
«....و تحلیلگر واقعگرا (نه تُند و نه کُند)،ژرفنگر و شگرفنگار،آزاده و آزاداندیش،نیازشناس فرهنگی و اجتماعی،دانشمحور و پژوهشگر،هم تحصیلات حوزوی دارند و هم دانشگاهی،ولی نه در اینجا مانده و نه در آنجا درمانده،شاعر،طنزنویس(کشکول مملی)، داستاننویس (داستان ادیان برای نوجوانان) ،فیلمنامهنویس(زرتشت پیامبر)،کارگردان مستندساز (رینه)،وووو
زیست پیامبرانه
او جبرئیل نیست،ولی میکوشد برای مردم این شهر پیام نور میآورد و کلید باغ بلور.
او نوح(ع) نیست،ولی چونان نوح، میکوشد کشتی مکتب خدا را در گردابهای پریشانی ناخدایی میکند
و زورق اندیشۀ جوانان را در دریاهای طوفانی راهنمایی نماید.
او ابراهیم (ع) نیست،ولی خلیلوار میکوشد تندیسهای درونی و بتهای بیرونی را درهم شکند
و زنجیرهای بردگی و اسارت نفسانی را از هم گسلد.
او موسی(ع) نیست،امّا کلیموار تلاش میکند رنجدیدگان رهگمکرده را راه نماید و تارک فراعنه را به خاک بساید.
بر فراز نیل،پُل میسازد و بر سینۀ سینا گُل میکارد.
او عیسی (ع) نیست،ولی مسیحوار سعی میکند دلهای مُرده را حیات بخشد و جانهای افسرده را نجات.
میکوشد در کالبد دل مُردگان ،جان بدمد و در دل افسردگان،ایمان.
او ایّوب(ع) نیست،ولی تلاش میکند ایّوبوار در برابر سختیها صبور باشد و در مقابل بلایا،شکور.
جام بلا را شاکرانه مینوشد و پیام خدا را جانانه مینیوشد.
او یعقوب(ع) نیست، ولی میکوشد یعقوبگونه فراق یوسفهای شهید را تحمُّل کند
و در نوشیدن جام بلا بر خدا توکُّل نماید.
او یوسف(ع) نیست،ولی میکوشد یوسفوار سپیده را صفا بیاموزد و حیات را حیا.
به عصمت پگاه است و به معصومیّت نگاه.
او محمد(ص) نیست،ولی تلاش میکند پیامبرگونه با جور و جهل و جفا بجنگد
و شکوفههای صلح و صفا و وفا را بپرورد.
پیامش وابستگی به خداست و کلامش وارستگی از دنیا.
زلال قرآن از زبانش میتراود و فروغ حدیث از بیانش میتابد.
او علی(ع) نیست،ولی میکوشد علیوار برای بیان حق بسوزد،تا انسانهای حقگو را بسازد.
او با قاسطین ،مارقین و ناکثین زمان در جبههای به فرصت هستی درمیآویزد
و ریشههای اوهام و رشتههای ابهام را از هم میگسلد.
*********
مردی از دیار آیینهها
ستارۀ وجود استاد دکتر محمّد منصورنژاد در شبانگاهی درخشید که سیاهی ستم،سایۀ گسترده و شب سیاه،سپیدۀ سحر را از یاد برده بود. زمان را نقبی زده،زنگار درون را میزداییم.دفتر خاطر را میگشاییم و خاطرهها را مرور میکنیم.
شهر در ابر انبوهی به بلندای آسمان نهان شده و در زیر غبار غم گرفته غروب غیرت پنهان گشته است.
دریغ از رویش جوانۀ فریادی و شکفتن شکوفۀ شادی.
نه شهاب ثاقبی که پیکر پلید شب را به خون کشد
و نه قهرمان راکبی که اورنگ و اریکۀ حاکمیّت ستم را سرنگون سازد.
نه از ترنّم بلبل ترانهای و نه از تبسُّم گل نشانهای.
نه نفخۀ صوری که سکوت را بشکند و نه نفحۀ سروری که برهوت را بیاکنَد.
ستارگان به جای فروغ،دروغ میبارند و از حلقههای وحدت،زنجیرهای اسارت میسازند.
خیابان ها پر از اشباح سهمناک است و بیابانها آکنده از ارواح وهمناک.
سرودها خاموش و رودها بیخروش.سخنورزان مبهوت و نغمهگران در سکوت.
زرق و برق آفتاب نایاب است و زورق مهتاب ،اسیر مرداب.
نه اقیانوس اندوه را کرانهای و نه کابوس انبوه را کنارهای.
میران میهن سرازیر سیاهچالها و امیران سخن اسیر چنگالها.
آزادگان ،کماند و آنان نیز در بندند.
آنان که میفهمند،یا از میهن رمیدهاند و یا بر بالشهای رفاه و آسایش آرمیدهاند.
نفحات خضرا از صفحات صحرا نمیوزد و شاخۀ جانها را نمینوازد.
آنان که دستی دارند،روی به پستی میآرند.دستها در آستین سور و سرها بر آستان زور.
و آنان که دستی ندارند ،محرومانه بر پایداری پای میفشارند
و چون «سردار» ندارند،مظلومانه سر بر دار میسپارند.
در چنین زمین برهوت و سرزمین لوت که در آن گُل فریاد پژمُرده و بلبل آزاد افسرده ،
این قلم توانا و زبان شیوا است که از چشمۀ جان میجوشد و بر یغماگران دین و دانش میخروشد.
فهرست نگاشتهها
با خون سیاه خامه بر سینۀ سپید نامه ،دُرواژههای نور را مینگارد
و عصارۀ جان خود را در قالب سطور میانبارد .
زلال شور برآمده از شعار را با شهد شعور درمیآمیزد و در جام جان و کام جوانان میریزد.
با نیش قلم ،نوش میآفریند و از نای آن خروش برمیکشد. به دلها ذکر میبخشد و به مغزها،فکر.
او «بعثت محمد(ص)» را در شکفتن گل نور و طلوع «تامّلاتی در علوم قرآنی و قرآن مجید» را درخشش شمس سرور میداند.
او در کتاب «عقلانیّت امیرالمومنین (ع) به ضمیمۀ مقالۀ نهجالبلاغه، بازخوانی مفهوم حکمرانی خوب و سناریوهای آیندۀ جهان اسلام: کشورهای خاورمیانه» اندیشههای مولا(ع) را در تبیین مفهوم حکمرانی خوب به تصویر میکشد
و در راه ولای مولا هر بلا را به جان میخرد.
او عمر خود را به تفسیر قرآن میپردازد و با رهنمودهای قرآنی نسل جوان را میسازد.
او در هر «نبرد پرهیاهو»،«مرد گفتگو» است و در کتاب «طرح و تحلیل صلح و آشتی در منابع اسلامی و آکادمیک»،سیمای صلح و آشتی را از نگاه آموزههای اسلامی به تصویر میکشد.
«نسبت توسعه و عدالت در سه گفتمان لیبرالیسم، سوسیالیسم و اسلام» نام کتاب دیگری است که در آن گفتمانهای روز را به تماشا نشسته است.
او در کتابهای زیر اندیشههای پویا را از اندیشمندان پایا به تصویر میکشد و به تفسیر مینشیند:
مطهری و سیاست: ظرفیّتهای آثار استاد برای دروس علوم سیاسی
ابعاد صلح در اندیشه و عمل امام خمینی
ماهیّت اندیشۀ سیاسی رند شیراز، حافظ
نقد و بررسی نظریّههای موجود دربارۀ نقش رسانهها در مدیریّت بحران با تاکید بر نظریّۀ آلوین تافلر
بررسی تطبیقی نفس انسان از دیدگاه امام خمینی و غزاّلی
بررسی تطبیقی عقل و عقلا از دیدگاه امام خمینی و غزّالی
بررسی ریشههای همگرایی بین اهل کتاب با سایر ایرانیان در دفاع مقدس
بررسی تطبیقی مسالۀ پاسخگویی در رژیمهای سیاسی غرب و ایران
بررسی تطبیقی ذومراتب بودن آدمیان از دیدگاه امام خمینی (ره) و غزّالی
نقد و نظری بر کتاب اخلاق حرفهای
معرّفی و نقد کتاب / دین و دولت در اندیشۀ اسلامی
کندوکاوی در نظریّات آیتالله مصباح یزدی، سازگاری اسلام و دموکراسی؛ آری یا نه؟
تامُّلی بر ارتباط دین و حکومت از نگاه عبدالرّازق؛ اسلام و مبانی قدرت
بررسی سیر تحوُّل اندیشههای سیاسی امام خمینی (ره)
نقد و نظری بر کتاب اخلاق مدیریّت در اسلام
نقد و نظری بر کتاب مدیریّت تعارض
...........
استاد در کتابهای زیر حقوق انسانی شهروندان را در سیمای جامعه ژرف مینگرد و شگرف مینگارد:
نظام اسلامی و حریم خصوصی شهروندان
فلسفۀ حقوق در دو معنا
امنیّت ملّی و آزادی سیاسی
نقش فرهنگ سیاسی مسلّط در کاربرد حقوق شهروندی
مبانی دینی مشارکت سیاسی
نقش زنان تحصیلکرده در تشکیل و تحکیم خانواده
بررسی تاثیر فساد اداری بر امنیّت اجتماعی
دنیای پدران و پسران
بررسی تطبیقی مسالۀ پاسخگویی در رژیمهای سیاسی غرب و ایران
تربیت در اسلام، آزمون یک فرضیه: اسلام مدافع تربیت اجتماعی سازنده
فساد اداری و امنیّت اجتماعی
استاد دکتر منصورنژاد سالهاست با کشتی حکمت و معرفت در دریای موّاج قرآن راه میپوید و اُفُقهای تازهای را کشف میکند.
او نه تنها «صدق» را به عنوان «بزرگترین فضیلت» معرّفی میکند،بلکه عطر صداقت و رایحۀ قداست را عملاً با رفتار و گفتار خود میپراکند.
او با بال ایمان بر فراز زمان پرواز میکند و این پدیده را معنی میبخشد که فرصت هستی را چگونه با فراست اَلَستی بیامیزیم و از آن درس زندگی و ارزندگی بیاموزیم!
شخصیّت او بزرگتر از آن است که در حقارت زمان و اسارت مکان بگنجد.
او شاگرد مکتب قرآن است و با شوق الهی و ذوق آگاهی به زمین رامش میبخشد و به زمان ،آرامش.
او به ما میآموزد که «سرانجام سرکشی» سقوط در جهنّم است و پایان کار حقگویی ،بهشت خرّم.
او با تیزبینی انحراف فکری بعضی از اندیشمندان را درمییابد و با نیش قلم تاریکیهای ابهام را میزداید.
او با پژوهش دریافت که زور و زر و تزویر کوبندۀ فضایل است و رویندۀ رذایل.
ایشان در آموزههای نظری و عملی «نماز» را نه به عنوان عملی در کنار و حاشیۀ زندگی، بلکه به عنوان نردبان ترقّی و ریسمانی محکم برای تقرّب به ذات مقدّس الهی و نیز رمز بهزیستی و خوشبختی در دو جهان مطرح میکند.
استاد،قامت بلند و استقامت شکوهمند اسوههای ایمان و اسطورههای دوران را میستاید و عطر یاد و خروش فریاد این قهرمانان آزادگی را در صحن و سرای شهر میپراکند.
گل گفتار بر شاخسار رفتار
رمز سعادت و راز موفّقیّت استاد محمّد منصورنژاد این است که هر گُلی که میگوید بر شاخساران رفتارش میشکفد. اعمالش مویّدِ اقوالش است و رفتارش مصدِّق گفتارش.
عطر رفتار پسندیده از گُل سخنانش میتراود و زلال صداقت از بیانش میچکد.
او بزرگ است،زیرا بزرگی نمیفروشد و ردای بزرگی را نمیپوشد.
او شرافت دارد،ولی از اشرافیّت بیزار است.
قناعت نه در شعارش،که در رفتارش متجلّی است و سادهزیستی نه در گفتارش،که در کردارش تبلور دارد.
در نقل روایت ،اهل درایت است و فحلِ کیاست.سخن حکیمانه چونان برفی بر قلل مرتفع جانش مینشیند و زلال معانی و مفاهیم شیرین آن از چشمهساران بیانش میجوشد.
سادهپوش است و سختکوش.در مطالعه مداومت دارد و در محاسبۀ نفس مراقبت .
هر روز دریایی از نور مینوشد تا جرعهای به شاگردان خود بنوشاند.
از گُل پیشانیاش عطر سجود میتراود و دستانش بوی خوش قنوت میدهد و رایحه خوش ملکوت.
پرهیز شدید ایشان از عُجب ،تعجُّبآمیز است و تحسینبرانگیز.
شخصیّت سترگ او از رنگ ریا و ننگ منوما پیراسته و به فرهنگ صفا و وفا آراسته است.
هرگز تملُّق نمیگوید و رنگ تعلُّق نمیپذیرد.به تاسّی از مولایش بر دهان چاپلوسان خاک میپاشد .
او بی آزار است و از آزار،بیزار!
از هر گونه تجلیل و قال و قیل نفرت دارد و همواره بدون هیاهو و صلوات و سر و صدا به مجالس وارد میشود و اگر ناآشنایی طبق معمول بعضیها دست به چنان کاری بزند،او را نکوهش میکند.
آری، استاد از وابستگیها وارسته و به خدا پیوسته است.
هر گاه ابر غم آسمان دلش را فراگیرد،از دیدگان باران درد فرو میبارد،ولی یاران را دلسرد نمیکند.
با صخرههای سخن منارهای میسازد به بلندای ایمان و به استواری آرمان.تا گمشدگان را راه نماید و بیخبران را آگاه فرماید.
آیینهها از سینهاش صفا میآموزد و از سکینهاش،وفا .
ساقۀ سبز نگاه او پر است از جوانههای امید و شکوفههای نوید.
اکنون سالهاست که این نخل بلند پرهیزگاری و سرو تنومند پایداری در این محراب قامت میافرازد و شمع دلسوختهاش شعله برمیافروزد.
هر کتیبۀ این محراب هزار کتاب از چامۀ وفاق دارد و چکامۀ اشتیاق.
هزار آیینۀ صفا نثار وفای تو باد! استاد!
سید علی رضا شفیعی مطهر