دل ديدني هاي شهر سرب وسراب(248)

من قطار لحظه ها را دیدم که برای هیچ کس ترمز نمی کند.

من راز موفقيت را در این دیدم كه شغل خود را جزء سرگرمي هاي خويش قرار دهم.(با الهام از سخن مارك تواين)

من ازدواج را چون کتابی دیدم که فصل نخست آن به نظم است و سایر فصول آن به نثر.نظم آن زيباست و نثر آن هم مي تواند زيباتر باشد؛ اما...
من مردی را دیدم که بر فراز بلندترین نقطه زمان نشسته بود؛ اما كوتاه ترين انديشه در شيارهاي مغزش مي لغزيد؛ زيرا انسان از همان لحظه كه خود را برتر از ديگران مي بيند؛ در واقع كوتاه تر از ديگران است.

من مردم برلین را دیدم که با هر ابزاری درهم می
کوفتند دیواری را که سال ها آزادي هایشان را سلب و ذهن هايشان را به سوي
خود جلب کرده بود؛ در حالي كه هنوز صدها ديوار مجازي و موانع دغلبازي
انديشه ها را در سراسر جهان محصور و محاصره كرده است.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
...و اينك نقدواره هاي استاد باقري در ادامه مطلب...
من
شیطان را به هنگام رمی جمرات دیدم که می خندید و می گفت: بسياري از اینان
که امروز به من سنگ می زنند، فردا چون بازگردند ،به من زنگ مي زنند.
جهد بی توفیق جان کندن بود
زار زنی گرچه صد خرمن بود
کوشش هایی که با توفیق ربانی همراه نشود ، نتیجه ای جز جان کندن ندارد.
ارزیابی
تمام شئون انسانی بستگی به جریانات روحی او دارد و جای تردید نیست که اگر
روح آدمی رو به سوی حق و حقیقت باشد، به دلیل این که به طور مستقیم تحت مشیت
الهی است ، بدون واسطه مشمول توفیق الهی می گردد، ولی روی گرداندن به سوی حق و
حقیقت کاملا" تحت اختیار انسان است.
من کاربرد شیوه های سرهنگی را در
عرصه های فرهنگی ناکارآمد دیدم. قدرت نمی تواند حقیقت را بیافریند، اما
حقيقت مي تواند قدرت خلق كند.
با توجه به قوی بودن تمایلات تکلیف راه
معین می شود ، نه سلطه و نه نظارت کار ساز نیست.با توجه به آزادی و اختیار ی
که انسان دارد، خداوند می فرماید: کسانی که در راه ما مجاهدت بورزند، ما
راه های خود را به آن ها نشان خواهیم داد.
من چوپان را دیدم که تا وقتی نی لبک محبت را بر لب نهاده و در آن آهنگ صداقت می دمد، گله از يورش گرگ در آمان است.
-یا ایها الذین امنوا لاتقولوا راعنا و قولوا انظرنا واسمعوا ....
اي كساني كه ايمان آورديد، به پیامبر نگوييد حال مارا رعايت كن، بلكه بگوييد به ما توجه كن و بشنويد ....(98-بقره)
وب سایت مثنوي من- مهرنوش باقري

آثار،سرودهها،مقالات،خاطرات و روزنوشتهای شفیعیمطهر