دل ديدني هاي شهر سرب وسراب(254)
من سنگ خارا را بهترين شمشيرزن ديدم؛ زيرا هر شمشيرزني پيش از تهاجم به سوي او مي داند كه نمي تواند بر او چيره شود.
من با تحويل سال نو دفتري سپيد و كتابي انباشته از اميد را با ۳۶۵ برگ پيش روي خود ديدم كه هر روز بايد با قلم انديشه برگي از آن را بنويسم.
من بوسه را ژرف ترین بیان احساس و عمیق ترین اظهار سپاس دیدم.

من زندان را نه جایی برای شکنجه بزهکار که آموزشگاهی برای پرورش خطاکار و درمان بیمار دیدم.
من هنر دوست داشتن را در دوست داشتن کسانی دیدم که مرا دوست ندارند. عشق یعنی افشاندن بذر مهر و آفرین در سرزمین نفرت و نفرین. عشق یعنی به آتش کشیدن جنگل دل برای برافروختن شمع يك محفل.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
...و در ادامه مطلب تكمله هاي حكيمانه استاد باقري:
من ملت هایی را دیدم که تاریخ نگاشته بر صفحات ذهن هایشان دارای کتابی بود با برگ های بادبرده و سطر های سترده؛ بنابراين آنان ناگزير بودند همه رويدادهاي عبرت انگيز و تحربه هاي خطرآميز را بارها و بارها تكرار كنند و
باز هم...
از وقایع تاریخی باید عبور کرد تا حقایق را به زندگی خود مربوط سازیم و درس بگیریم نه این که به دامن باد بسپاریم .
من انقلاب هايي را موفق ديدم كه به جای نابودكردن دشمنان بد، کوشیدند تا دوستان خوب بیابند!
باغبان زان می برد شاخ خضر
تا بیاید نخل قامت ها و بر
جهاد برای دشمنی با مردم نیست ، بلکه به منظور ایجاد جامعۀ بارور می باشد .
چنان که خداوند شرک به او را نمی بخشاید ، ولی غیر از شرک هرگونه گناهی را برای هر کس که بخواهد می بخشاید ( نساء – 48)
آثار،سرودهها،مقالات،خاطرات و روزنوشتهای شفیعیمطهر