من هیچ زنی را نديدم كه لذّت شیرین مادر شدن را بچشید ، بدون اين كه خویش را آماده پذیرش و قبول رنج زایمان کرده باشد !
و هیچ بذر آرزومند را نديدم كه درختی تنومند شود ، بدون اين كه رنج و درد سر بر آوردن از خاک را تجربه کرده باشد !
برای تغییر و بهتر شدن ، آگاهی لازم است . سنگ بنای هر تغییر آگاهی است .

من کودکی از تبار مهر و مدارا و نماینده ای از نسل فردا را دیدم که نمی دانست بازماندگان نسل های پیشین انسان چرا با داشتن زبان فرهنگ با منطق تفنگ با هم گفت وگو می کنند!
من چه بسیار دخترانی معصوم و زنانی محروم را دیدم که لحظه لحظه جوانی شان را به برگ برگ گل های قالی گره می زدند ؛ گل هايي كه لطافتشان پايمال استثمار و اميال انحصار مي شد.

من روزانــه هزاران انســان را دیدم که به دنیــا می آینـــد .امــا نسل " انســانیت " را می بینم که در حال انقــراض است!

من دلی را دیدم که ظاهرا دو حرف بیشتر نداشت ؛ اما صدها حرف نگفته و هزاران غنچه نشكفته بر لب داشت.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
...و اينك در ادامه مطلب تكمله هاي استاد باقري:
امروزه
جوامع بشري با عناوين مختلف خنده ها سر مي دهند .دو فرد به هم مي رسند و سرا
پاي يكديگر را ورانداز كرده و با يك سري مسائل سطحي از زندگاني همديگر را
قانع ساخته و باهم مي خندند، ولي بايد بگوييم : از اين خنده ها و سازش ها در
باره حيات انسان كاريكاتوري كشيده شده است كه هيچ انسان شناسي نمي تواند
سر در آورد كه اين جوامع امروزي چه مي گويد؟
ولنتاين هم خيلي خوب است كه موجب نزديكي انسان ها شده است به شرطي كه شامل بيت زير نشود :
نفس با نفس دگر خندان شود ظلمت افزون گشت ره پنهان شود
خندیدن یک نیایش است
اگر بتوانی بخندی -آموخته ای که چگونه نیایش کنی
جدی نباش
عبوس هرگز نمی تواند مذهبی باشد
کسی که می تواند بخندد - کسی که طنزآمیزی و تمامی بازی زندگی را می بیند
می خندد و در بطن همین خنده به اشراق می رسد .
وب سایت مثنوي من

آثار،سرودهها،مقالات،خاطرات و روزنوشتهای شفیعیمطهر