یکشنبه بیست و هشتم مهر ۱۳۹۲ - 5:38 - سیدعلیرضاشفیعیمطهر -
دل دیدنی های شهر
سرب و سراب(358)
من ملتي را ديدم كه به جاي خون حيات آفرين ، افيون تسكين به رگ هايش تزريق مي كردند.
![]()
من فرق بين خوشبختي و خردمندي را در اين ديدم : آن كه خود را خوشبخت مي داند، به يقين خوشبخت است، ولي آن كه خود را از همه خردمندتر مي انگارد ، از همه نادان تر است.(با الهام از سخن كولتون)
![]()
من بدبختي ها و سختي هاي زندگي را پرورشگر استعدادهاي ژرف و انديشه هاي شگرف ديدم.
![]()
من سوزش شلاق نقاد بيدارگر را دوست داشتني تر ديدم از لذت دستان نوازشگر دوستي كه خوابم مي كند و به سرابم مي كشاند.
![]()
من خودكامگان را كودكاني ديدم كه آدم ها را با آدمك و انسان ها را با عروسك اشتباه گرفته بودند.
ادامه دارد...
شفيعي مطهر
شفيعي مطهر
آثار،سرودهها،مقالات،خاطرات و روزنوشتهای شفیعیمطهر