جمعه سوم مهر ۱۳۹۴ - 7:6 - سیدعلیرضاشفیعیمطهر -
#دل_دیدنی_های_شهرسرب_وسراب(50)
آفتاب «قلم» ،شکافنده یلدای «ستم»
من شب یلدایی را دیدم که هرچه «توان داشت»،در «جان گذاشت»
و راه تیرگیها را «پیمود» و بر تاریکیها «افزود»؛
اما سرانجام در برابر نخستين درخشش «تيغ آفتاب» از «ستیغ انقلاب»،
همه هيبتش «فرو ريخت» و رشتههاي ظلمتآفريناش از هم«گسيخت».
بنابراین دانستم که:
ستم هرچه اکنون فراتر نشیند
ستمگر سقوطی فروتر ببیند!
(#شفیعی_مطهر)
آثار،سرودهها،مقالات،خاطرات و روزنوشتهای شفیعیمطهر