سه آذر جاودان و هزاران اخگر فروزان
(به بهانۀ روز دانشجو)
http://www.eqtesaddan.ir/?p=109647
سه آذر جاودان و هزاران اخگر فروزان
(به بهانۀ روز دانشجو)
http://www.eqtesaddan.ir/?p=109647
عاشورا،شب نالیدن» یا «مكتب باليدن»؟!
#شفیعی_مطهر
عاشورا «مكتبي براي باليدن» است ،نه «شبي براي ناليدن»،
كربلا ،«آموزه اي براي مكتب» است ، نه «موزه اي براي مذهب»؛
ذكر آن حماسه، «نگاهي براي نگريستن» است، نه «آهي براي گريستن»؛
و آيين هاي سوگواري نه «مهادِ جوشش شور»،که «نمادِ انگيزش شعور» است،.
در كربلا سوز عطشي است كه همۀ «زمين هاي كوير را سيراب» ،
و همه «زمانهاي فقير را غرقاب» میکند.
در شامگاه عاشورا «فریاد سرخ خون» از «نهاد سپهر نیلگون» فوّاره زد
و از پنجرۀ سپيد مهتاب گذشت و پشت سپاه شب سياه را درهم شكست
و حقيقت سبز پيروزي «خون بر شمشير»،
«حلقوم بر تير»، و «حنجر بر خنجر» را جاودانه كرد.
من در كرانۀ خونين فرات تابش سيمين مهتاب را ديدم
كه خواب طلايي ماهيان را نقره باران مي كرد
و مي كوشيد تا جگرِ سوختۀ فرات را در اندوه جگرسوختگان عطشناك التيام بخشد.
من سيماي سرخ آزادگان و فرياد سبز شهيدان نينوا را ديدم
و شنيدم كه آيه «اِنّي اَعلَمُ مالا تَعلَمون» را براي عرشيان تفسير ميكرد
و جانبازي جوانمردان كربلا ،حقيقتِ « فَتَباركَ اللهُ اَحسَنُ الخالِقين » را براي فرشيان
تعبير مينمود.
من در شامگاه عاشورا ،نمايشگاه عظيم كربلا را ديدم كه همۀ عظمت
عشق،عزّت،دلدادگي،حرّيّت ، حميّت و آزادگي را بر صفحه صفحۀ صحيفۀ هستي
ترسيم ميكرد و عطرِ عُصارۀ اين خونِ جوشان را سرمايه سرخي هر فلق
و زيبايي هر شفق قرار ميداد.
بالیدن: رشدکردن،به کمال رسیدن
مهاد: بستر،گهواره
غدیر،
تبلور حاكميّت«ملّت»در قامت«امامت»
#شفیعی_مطهر
غدیر ، نه یک روز عام و برکه آرام ، که یک تاریخ تمام است .
غدیر یک پیچ سرنوشت ساز تاریخ است .
در این روز ، سرنوشت روشن بشریّت با زلال آب های «غدیر» گره خورد .
هر قطره آن بلور مذاب یک سینه سخن در دل و یک آبشار زلال عرفان بر زبان دارد.
در غدیر، زنجیر رِقّیّت بشر از هم گسست و یوغ اسارت انسان درهم شکست .
غدیر با تثبیت حاکمیّت « الله »، پدیده حاکمیّت یک نفر انسان بر دیگر انسان ها را برانداخت و نیرنگ خودکامگان را نقش بر آب ساخت .
منشور غدیر ، اصل « وَ لاتَکُن عَبدَ غَیرکَ قَد جَعَلکَ اللهُ حُرّاً » را بر تارک تاریخ نگاشت و با همین اصل ، کرامت انسان را پاس داشت .
آرمان غدیر بر این بود که واژه های خودکامگی ، سلطه گری ، سلطه پذیری ، خشونت ورزی ، اباحی گری ، تملّق ، چاپلوسی ، ستمگری ، ستم پذیری ، و.... را از قاموس بشریت بزداید و راه و رسم حق گرایی ، انسان دوستی ، مردم سالاری ، عدالت خواهی ، ستم ستیزی ، آزادی خواهی ، حقوق مداری ، مشارکت پذیری ، مشارکت جویی ، شایسته سالاری ، امانتداری ، صراحت و صداقت سخن ، رفق و مدارا ، ساده زیستی و همه ارزش های عالی اسلامی و انسانی را نهادینه سازد .
مکتب غدیر ، سعه صدر ، تحمّل عقیده مخالف و ظرفیّت بالا را از ابزار مدیریت و رهبری می داند:
آلهُ الرّیاسهِ سَعَهُ الصَّدر .
در این مکتب ، مسند حکومت و زمامداری ، نه یک طُعمه و شکار ، که یک امانت الهی است و حاکم در برابر خدا و خلق باید پاسخگو باشد :
اِنَّ عَمَلَک لَیسَ لَکَ بِطُعمَه وَ لکِنَّهُ فی عُنُقِکَ اَمانَه .
مرام غدیر : « با دوستان مروّت ، با دشمنان مدارا » است .
مولای برگزیده غدیر حتی اجازه بدرفتاری با دشمنان خونی خود را نمی دهد .
او تاکید می ورزد که :
« پس از من خوارج را نکشید ، زیرا آن که به طلب حق درآید و راه خطا پیماید ، همانند آن نیست که باطل را طلبد و بیابد و بدان دست گشاید .»
بنیانگذار مکتب غدیر ، انتقاد و پرسشگری و عدالت خواهی را از حقوق مردم و پاسخگویی ، خدمتگزاری و احساس مسئولیت را از وظایف و تکالیف حاکمان می داند .
« با من ، آن گونه که با خودکامگان سخن می گویند ، سخن مگویید و چونان که با تندخویان رفتار می کنند ، از من کناره نگیرید . با ظاهرسازی و ریا با من آمیزش نکنید و شنیدن سخن حق را بر من سنگین مپندارید . نمی خواهم مرا بزرگ انگارید ، چه آن کسی که شنیدن سخن حق بر او گران باشد و اجرای عدالت بر او دشوار بود ، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است . پس، از گفتن حق یا رای زدن در عدالت کوتاهی نکنید . »
و در جای دیگر ، پای فراتر نهاده ، چاپلوسان را رانده ، حق گرایان گزنده را ترجیح می دهد :
« آن کسی را بر دیگران برگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید و در آنچه می کنی یا می گویی و خدا آن را از دوستانش ناپسند می دارد ، کمتر تو را یاری کند .»
سلطان سریر غدیر و اَبَرمرد عرصه تدبیر در دفاع از حقوق انسانی یک شهروند تا بدان جا پیش می تازد که ، قاضی خود را به سبب این که صدایش بلندتر از ارباب رجوع بوده است ، عزل می کند .
امام علی(ع) به ابوالاسود دولی می فرماید :
« اِنّی رَاَیتُ کَلامک یَعلوا کَلام خَصمِک ».
در بینش غدیر ، انسانیّت انسان ارزش دارد ، نه مواضع سیاسی ، عقیدتی و فکری او . خالق این بینش به مالک اشتر می فرماید :
« مردم دو گروه اند : یا مسلمان اند ، که برادر تو هستند ، یا غیر مسلمان ، که در آفرینش با شما یکسان اند . »
و در دفاع از حقوق دگراندیشان تا بدان پایه اصرار می ورزد که هشدار می دهد :
« هرکس اقلّیتی(غير مسلمان) را بیازارد ، قطعا مرا آزرده است ! »
آغازگر نظام غدیر ؛ حاکم را نه تنها مُطاع خلق ، که مُطیع خالق و خلق نیز می داند :
« هرگز مگو : من فرمانروایم . باید حکم رانده و بی چون و چرا پیروی شوم . چه ، آن کسی که چنین مشی و مشربی و چنین سیستم و نظامی دارد ، روان را ناهنجار ، دین را ناروا و جامعه را ناپایدار می سازد . »
او راز هلاکت و نابودی جامعه را در فقر و فلاکت مردم می داند و رمز فقر آنان را ، قدرت گرایی و ثروت اندوزی اقلّیّت می شمارد .
....و برای تحقّق این گونه آرمان ها بود که با تایید الله و به دست رسول الله (ص) و با گزينش مردم - خلق الله - ، امیر المومنین علی (ع) ولایت امّت اسلام را عهده دار شدند .
در تاریخ اسلام می خوانیم كه امام علی (ع) با و جود آن كه از طرف خداوند به امامت رسیده بودند ، ولی به دلیل اين كه بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) مردم با او به عنوان «خلیفه » بيعت نكرده بودند، بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو ، سكوت كرد و به خاطر احترام به تصمیم مردم در تعیین سرنوشتشان تمام این سال ها نه تنها كار شكنی نكرد، بلكه همواره در كنار مردم حتی به خلیفه منتخب مردم نیز به عنوان مشاور كمك می كرد. هم او بود كه به خاطر مردم و بیعت شان بعد از ۲۵ سال بر مسند خلافت نشست ، با وجود این كه ۲۵ سال بود كه از طرف خداوند به امامت رسیده بود .
برخی از علمای دین بر این نظرند كه معرفی امام به عنوان شخص شایسته و نامزدحكومت جنبه« تعیینی» دارد،نه«تحميلي» .معصومان حق حکومت دارند و مردم حق حاکمیّت . حکومت امری دنیایی و از آنِ مردم است و این حق قابل فسخ و انتقال به دیگری است. استاد مطهری می گوید:
«اگر امام به حق را مردم ، از روی جهالت و عدم تشخیص نمی خواهند، او به زور نباید و نمی تواند خود را به مردم و به امر خدا تحمیل كند.لزوم بیعت هم همین است»
(حماسه حسینی: مطهری،107)
در كلامی از حضرت علی (ع) می خوانیم كه :
«رسول خدا مرا متعهّد به پیمانی كرده و فرموده بود: پسر ابی طالب ! ولایت امّتم حقّ توست. اگر به درستی و عافیت تو را ولی خود كردند و با رضایت در باره تو به وحدت نظر رسیدند، امر ایشان را به عهده بگیر و بپذیر ؛ اما اگر در باره تو به اختلاف افتادند، آن ها را به خواست خود واگذار، زیرا خدا راه گشایش را به روی تو باز خواهد كرد» .
ایشان پس از قبول بیعت مردم بر منبر رفته و خطاب به آن ها فرمود:
«ای مردم ! این امر ، امر شماست. هیچ كس جز آن كه شما او را امیر خود گردانید، حق امارت بر شما را ندارد.»
آغاز ولایت فرخنده و حکومت خجسته مولا علی علیه السلام بر جهان بشریت ، بر همه نیک اندیشان و سبزکیشان جهان مبارک باد .امید که در پرتو رهبری ها و رهنمود های این پیشوای پرواپیشگان و امیر پرهیزگاران بتوانیم آرمان های بلند تشیع را تحقق بخشیم.
عید قربان ، اوج عشق و عرفان
☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸
عید قربان نه یک روز ، که یک راز است . راز این روز ، «خود » دادن و «خدا »دیدن است .
آنان که زلال سپیده را در جام سحر می نوشند ، زمزمه خلوت یار را از زمزم ساغر می نیوشند .
با حبیب عارفانه راز می گویند و عاشقانه نیاز می جویند .
بر آستان آفتاب و آستانه محراب ، سبد سبد ستاره شوق می بارند و سبو سبو باده عشق می گسارند. شام را با قیام به بام (بامداد) می رسانند و بام را با صیام ، به شام .
شام را با شعف می آغازند و بام را با هدف .
به گاه ملال با دل رام و ضمیر آرام در پرنیان آرامش می آرامند و در هنگام اشتغال ،برای تلاش معاش می خرامند.
شبانگاهان در چشمه سار مهتاب تن می شویند و از نهال نماز ، یاسمن نیاز می بویند .
در «میقات» اخلاص ، لباس وابستگی را از تن می کنند و «احرام» وارستگی را به بر می کنند .
در زلال « زمزم » شوق وضو می سازند و در آذر آرزو می گدازند .
اگر اعتکاف در «کعبه» حجاز را نمی توانند ، «طواف » کعبه راز را می دانند .
کعبه حجاز را از سنگ و گل می دانند و کعبه راز را از جان و دل .
آن کعبه ساخته ابراهیم خلیل است و این پرداخته رب جلیل .
حاجیان ، خانه خدا را می طلبند و اینان خدای خانه را . آنان با ناز می روند و اینان با پرواز .
«مروه» معرفت را با «سعی» و همّت از جفای جان می پیرایند و به «صفا»ی جانان می آرایند .
از قصور خود ناخرسنداند و به «تقصیر» پای بند .
این گونه اند که «سعی» شان مشکور است و «ذنب»شان مغفور .
در وقوف ، واقف می شوند و در «عرفات» ، عارف .
در «مشعر» ، شعور را تکریم می کنند و «شعائر» را تعظیم .
(ذلکَ وَ مَن یُعظِّم شعائرالله فَاِنَّها مِن تَقوَی القُلوب –حج ،33)
در «منا»ی یار ، دل را از مونای اغیار می زدایند و به مینای دلدار می آرایند .
از زاری و ذلّت در برابر طاغوت ننگ دارند و بر اهریمنان زور و زر و تزویر سنگ می بارند .
شیطان را رجیم می دانند و یزدان را ، رحیم .
در قربانگاه نیاز ، حرص و آز را سر می برند و کرکس نفس هوسباز را ، پر .
با قربانی این شاهین از غربت زمین می رهند و به قربت ربّ العالمین می رسند .
در عرصه ملکوت ، پر و بال می افشانند و در حریم لاهوت ، بال را هم وبال می دانند .
طعم زندگی را از ملاحت فکر می گیرند و طعام را از حلاوت ذکر .
با این ، عشق را در می یابند و با آن به سوی معشوق می شتابند .
عروس فکرشان برخاسته از باور بکر است و آراسته به زیور ذکر .
هستی را با نگاه نماز می نگرند و با قلم راز می نگارند .
در نگاهشان نماز ، سرور سپیده است و نور دیده .
با نماز می زایند و با نماز می زیند .
با نماز جان می گیرند و با نماز می میرند .
"قُل اِنَّ صَلوتی وَ نُسُکی وَ مَحیایَ وَ مَماتی لِلّهِ رَبِّ العالَمین "
در نماز از غربت دنیا می نالند و برای «قُربهً اِلَی الله »می بالند .
از نماز پر و بال می گیرند و شور و حال . این بال و حال ، پروانه خروج از فرش است و عروج بر عرش .
عشق آمد و شد چو خونم اندر رگ و پوست
تا کرد مرا تهی و پر کرد ز دوست
اجزای وجودم همگی دوست گرفت
نامی است ز من بر من و باقی همه اوست
مسلمان حج گزار که در «میقات» وارستگی ، لباس وابستگی را از تن کنده و دل را از عطر دلدار آکنده ، جان را در زلال عشق جانان شسته ، کعبه عشق را نه با پای گِل ، که با بال دِل« طواف» کرده ، با «سعی»خود از «صفا»ی جان به «مروه» جانان پر کشیده ، اینک در «منا»ی عرفان ، اسماعیل جان را «قربان » و «شیاطین»روزگار را «سنگباران» می کند .
حج ، آیینه تمام نمای اسلام است و لحظه لحظه آن دارای پیام است .
حج ، یافتن «آمال » است و روی برتافتن از «امیال».
هویت انسان چون«صفر»، هیچ و پوچ است . در حج ، خدای احد و واحد است که به این صفرها هویت می بخشد . «صفر»ها بدون «یک»، هیچ اند و با «یک=خدا»همه چیز .
حج ، کندن است و آکندن . کندن دل از گِل و آکندن جان با زلال جانان .
حج از انسان وابسته ، مسلمان وارسته می سازد .
حج ، زنجیرهای وابستگی را از پر و بال می گشاید و او را برای اوج گرفتن در آسمان پاکی ها می آراید .
در عرفات ، نهال عرفان به برگ و بار می نشیند و انسان را به تامُّل می نشاند .
در عرفات ، خون سبز عرفان در رگ های سرخ انسان سرود سپید ایمان می سراید .
حج گزار در محراب عبادت یار ، عبودیت قامت دلدار را قامت می بندد و قائمه حیات را به اقامه مناجات می پیوندد .
در «منی» ، رشته وابستگی حج گزار به دنیا باریک تر و به خدا نزدیک تر می شود .
در «مشعر»، شور و شعور را به هم می آمیزد و آبشاری از عشق و عرفان بر دشت دل فرو می ریزد .
حج گزار در قربانگاه منی ، نه تنها گلوی حرص و آز ، که آرزوی نفس دغلباز را نیز می برد .
عید فرخندۀ قربان ، اوج عشق و عرفان بر همه آزادگان جهان مبارک باد .
نوشته : سیدعلیرضا شفیعی مطهر
عید فطر؛
جشن وارستگی و رهایی از وابستگی ها
کُلُّ یَومٍ لا یُعصَی الله فیهِ فَهُوَ عید «امام علی(ع)»
هر روزی که در آن خدا نا فرمانی نشود آن روز عیداست .
بود آن روز بر ما عید مطلق
که در جنبش در آید پرچم حق
عید ، نماد پیروزی شادمانی و جشن و نشاط است .
عید فطر جشن پیروزی سپاه سپیدۀ روشنی و فروتنی بر نیروهای شبرنگ دشمنی و اهریمنی است .
دین باوران سبزدل، سینه ها را در جویبار رمضان از کینه ها شُسته ، سپاه سیاه شب جنگ را با سلاح سپیدۀ فرهنگ درهم شکسته و بر اریکه سپید سحر ، رهایی از قفس و پیروزی بر هوا و هوس را جشن می گیرند .
روزه داری که در لحظات پر رمز و راز رمضان دل را از زبالۀ رذایل خشونت پیراسته و با زیور فضایل معونت آراسته ، عید فطر را جشن پیروزی مهر و آغاز بهروزی سپهر می داند .
اوج و عروج پرنده دل در گروی خروج از گِل است . تا پرندۀ دل از گِل نرهد، بر اوج فضایل نپرد .
ایمان ،شیرازۀ کتاب زندگی است . بدون این شیرازه ،کتاب روزهای زندگی اوراق پراکنده ای است در دست باد .
صحیفۀ حیات صفحاتی است از آفات . هر برگی به رنگی و هر رنگی سایه ای از ننگی است .
روزه داران پیروز ستارگان ثواب را از آسمان آبی محراب صید کرده اند . ستارگانی که دل را صفا می بخشند و درد دل را شفا . نمازشان ضریح سبز یاد است و تسبیح سرخ فریاد . آنان با این سیمرغ زرین از قاف زمین به طواف یقین می رسند . روح انسان، پرنده ای خوش آهنگ است و دنیا ،قفسی تنگ . نماز کلید طلایی رهایی است از این زندان تنگ تنهایی .
روزه داران نماز را تنها همدم تنهایی و یگانه شاهد شکیبایی می دانند و بر این باورند که هر که از بند " تن " رها شود، در جمع " تن " ها " تنها " شود ! اینان رهاتر از موج اند وفراتر از اوج .
آن دلسوخته خودساخته - شریعتی - گفت :
" علی تنهاست !" آری چون انسان در این دنیا تنهاست .
اگر یاد سبز خدا نبود ، چه کسی حجم زرد تنهایی های انسان را پر می کرد ؟!
اگر امید سبز " قُرب الهی " در دل نمی شکفت ، چسان می شد این " غربت " را در گِل نهفت ؟!
اگر نبود این " ذکر زلال "، " فکر ضلال " انسان را ملول می ساخت و پیوسته در " ملال " می سوخت !
در عید سعید فطر روزه دار پیروز ، سر فراز و دل فروز، پیروزی یک ماه مجاهدت را جشن می گیرد . او یک ماه از هوا و هوس گریخته و با دیو نفس درآویخته . دل را با یاد دلدار نرم و با عشق او گرم کرده است .
تیره دلان زهر زور نوشیده اند و او نهر نور . آنان از ضلال سراب سیراب شده اند و او از ذکر زلال محراب . دیگران در فکر فریب اند و او در ذکر حبیب .
بی خدایان در دام غرور اسیرند و او سیر . آنان در زنجیر اسارت اسیرند و او بر سریر امارت امیر .
بندگان هوس با خوردن خوراک خوشگوار خوش اند و او با دل سپردن به یار . آنان به خاک دل بسته اند و او از افلاک وارسته . دنیا دوستان فریفتۀ حباب اند و او شیفتۀ حبیب . اینان در تمنّای خیال اند و او در " منا"ی وصال .
روز اول ماه شوال عید فطر - یکی از دو عید بزرگ جهان اسلام - است . جشن و سرور این عید فرخنده به خاطر پیروزی و موفقیت در رزم بزرگ و آزمون سترگ روحی و جسمی و انجام یک فریضه ارزشمند دینی و پایان یک ماه تمرین هوس سوز و زندگی ساز " روزه " است .
دین باوران حق یاور هر ساله در ماه مبارک رمضان در پرتو یک ماه روزه داری و تزکیه با زلال " عبادت" ضلال " عادت " را می شویند و با پای " جان" راه " جانان " را می پویند . عید فطر جشن وصال است و مرحله ای از کمال .
جشن و سرور عید فطر با دو عبادت اصیل آغاز می شود : تجدید پیمان با خالق و تحکیم پیوند با مخلوق .
مسلمین با تکبیر نماز عید به نیایش با خدا می پردازند و با پرداخت زکات فطره فقر و فاقه را ریشه کن می سازند . جالب است که ویزای ورود به نماز عید فطر پرداخت زکات فطره است . پرداخت فطریه نشانه تحکیم پیمان و پیوند اغنیا با نیازمندان و فرودستان جامعه است . اگر این فریضه مالی به صورت صحیح اجرا شود ، بسیاری از مشکلات مالی و اجتماعی جامعه اسلامی برطرف می گردد . ادای این زکات، گامی است به سوی استقرار عدالت اجتماعی . عدالتی که تضمین کننده پویایی و پایایی نظام اجتماعی است .
عید سعید فطر - جشن پیروزی حق باوران - بر همه یاوران حق مبارک باد !
شفیعی مطهر
قرآن؛پیام آور صلح و صفا برای جهان
-اِقرَا بِاسمِ رَبِّکَ الَّذی خَلَقَ...
بخوان !
-چه بخوانم؟!
-بخوان به نام پروردگارت که آفرید...
بخوان ! ای محمد(ص) ! که دنیا در انتظار توست .
بخوان ! که نسیم بهار مهر و وفا چشمانتظار وزیدن است و سبزههای صلح و صفا چشم به راه دمیدن .
بخوان ! که شکوفههای حیات، آهنگ شکفتن دارند و آرزوی رازگفتن .
بخوان ! تا دگر زاغ و زغنهای خشونت بر شاخساران خشکیده و خزانزده بشریت نخوانند و بومهای شوم توحُّش و بربریت بر بام خرابههای تمدُّن و انسانیت نوحۀ مرگ سر ندهند .
بخوان ! تا با نغمههای ملکوتی تو، عمر دیو دنائت به سرآید و بلبل کرامت نغمه بسراید .
بخوان !تا چشمههای زلال معارف از دامنههای حرا بجوشد و بر دشت و دمن دنیا سبزههای صفا بپوشد.
بخوان ! که دیگر فرزندان آدم سیر از سراباند و تشنۀ آباند .
بخوان ! تا از انفاس نفیس تو رایحۀ روحبخش ریاحین رحمت در کوچهباغهای تاریخ بپراکند و شمیم شفابخش مهر و مدارا، مشام جانها را بیاگند .
بخوان ! که شرافت اشرف مخلوقات در شرار اشرافیت میسوزد و دژخیم شر بر اندام بشر ، جوشن جور و جفا و جبه جهل و جهالت ميدوزد .
********
....و محمد (ص) خواند . پيامبر خدا و روشنگر راه هدي از فراز حرا بر فرود دنيا ندا سر داد :
قولوا لا اِلهَ اِلَّا الله تُفلِحوا
هزاران خورشيد در غار حرا منفجر شد ، كهكشانها ستاره بر سر و روي عالم فرو ريخت ، دامندامن دانههاي دُرّ از دامنههاي حرا افروخت و خرمنخرمن خوشههاي خُدعه و خيانت و خشونت را سوخت .
گلي در حرا شكفت كه عطر دلاويز و گلبرگ رنگآميز آن تا ظهور قائم امامت و قيام قيامت ، تاريخ زمان را عطرآگين ميكند و جغرافياي زمين را، رنگين .
چشمهاي از فراز حرا جوشيد كه زلال آن بر بستر تاريخ خروشيد .
بوستانهاي مكرمت را كرامت بخشيد و گلستانهاي سعادت را طراوت .
اي مهد محمّد ! اي گهوارۀ گوهرين احمد !
اي حرا !
اي كوه بشكوه! اي رازدار پر اندوه ! و اي فرودگاه غمهاي انبوه !
اي مهبط وحي و نبوّت ! و اي مامن رسالت !
اي كوه گران ! جهان تشنه صلح و صفا و انسان مشتاق مهر و مدارا، به سوي تو نگران است و بيزار از دگران .
شفیعی مطهر
فرق عدالت شکافت !
☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺🍃🌸☘️🌺
همواره با زمین و هوا گریه کردهایم
بیش از هزار سال تو را گریه کردهایم
با ابرهای سوخته هرجا که رفتهایم
با زخمهای آینهها گریه کردهایم
علی جان !
بیش از هزار سال است که غبار فراق نتوانسته ذرّهای از فروغ اشتیاق ما بکاهد .
آن گاه که شاخساران سخنانت شکوفه میکرد و صحن و سرای مسجد کوفه را عطرآگین مینمود ، نه فیض سماع داشتیم و نه فوز استماع . امّا قرنهاست که زلال حقیقت صلح و صفا را از چشمهساران نهج البلاغه مینوشیم و همراه با آبهای صاف و روشن از چشم چشمهها میجوشیم .
سبوی تشنگی را از زلال کوثر امامت پرآب و کام جان را از جام جانان سیراب میکنیم . گلهای معطّر حکمت را از گلستان ولایت میچینیم و شمیم عطرآگین حُرّیّت را از نسیم بهارآفرین عصمت میبوییم . تصویر زیبای انسانیت را در قاب آشنای معصومیت میبینیم و سروش هدایت را از خروش تندیس طهارت میشنویم.
رمضان ؛ فصل سبز دعا و اصل صلح و صفا
بهار از راه رسید . نه تنها بهار خاک، که بهار افلاک.
نسیم بهار رمضان نه تنها حیات بخش گِل هاست که روان آفرین دِل هاست .
رمصان بهارِ دِل است و سرچشمۀ فضایل . نسیم آن خوشگوار است و شمیم آن مشکبار .
در کوله بار هر لحظه صد انبان عطر عشق نهفته و صد غنچه معطّر شوق شکفته است .
نسیم بهار آفرین رمضان بسیار نرم خیز است و مُشکبیز . زیرا از چمن زار بهشت برخاسته است .
رمضان ،فصل سبز دعا و اصل سپید صلح و صفاست .
در رمضان از حنجرۀ هر پنجره آوای تلاوت قرآن می تراود و عطر آن در کوچه ها جاری است .
گُلِ تکبیر بر شاخساران گلدسته ها می شکفد و رایحۀ معطّر آن در سطح شهر می پیچد .
از ساقه های تُرد دعا،جوانه های سبزِ راز و شکوفه های سرخِ نیاز در حال رویش است .
رمضان فصل دل های طوفانی است و دیدگان بارانی .فصل پنجره های نورانی است و حنجره های آسمانی .
رمضان موسم شکوفایی نیلوفرهای نیایش است و کوکب های بخشایش .
در رمضان، معراج ،حراج است و دل ها، سرای سراج است.
چه مهربان اند شب های رمضان و چه رخشان اند کوکب های آن .
مهتاب بر هودج سیمین خود می نشیند و از شاخسار دیدگان، گُلِ بوسه می چیند .
رمضان فصل چکیدن دل هاست از دیده ها و موسم تراویدن تسبیح است از گلوی پدیده ها .
در رمضان با تپش آیینه، آبگینۀ دل ها می شکند و حرارت سینه ها برودت کینه ها را آب می کند .
در رمضان غنچه های مُشکبار بر لب های روزه دار رشک می برند و بر این حسرت اشک می بارند . مروارید شبنم در هر صبحدم شاهد این غم و گواه این ماتم است .
در این ماه میهمانان خدا بر سر سفرۀ " رضا " از چشمۀ نور، شراب طهور می نوشند . مست از می " الست " بر سر پیمانۀ صلح و صفا، پیمان وفق و وفا می بندند . با ملایک دوشادوش گام بر می دارند و نوشانوش جام می زنند .
دلدادگان در معبد زمرّدین " مُرابطه " نفس را تهذیب و ضمیر را تَادیب می کنند . معبدی که بر چهار ستون لعلِ " مُشارطه، " یاقوتِ " مُراقبه ،" عقیقِ " مُحاسبه " و برلیانِ " مُعاتبه استوار و افراشته است .
بال های دعا، دل را از قفسِ کینه و قفسۀ سینه رهایی می بخشد و او را سبک تر از رویا و لطیف تر از نسیم صبا تا خلوتگاه خورشید به پرواز در می آورند .
سرود سپید سحر، ترانۀ سبز رهایی است برای زنجیریان خاک .
هر سفرۀ افطار،سکوی مطار است برای پرواز از خاکستر خاک بر بستر افلاک .
چه دلپذیر است سر بر دامان رمضان نهادن و شکوه خدایی را نگریستن و اندوه جدایی را گریستن .
فرارسیدن ماه مبارک رمضان ،بهار تلاوت قرآن، فصل عروج به قلل رفیع عرفانی و ماه معراج به مدارج آسمانی و آیۀ مهر و وفا در سایۀ صلح و صفا را به پَرسوختگان شمع رسالت و دلدادگان مکتب امامت تبریک و تهنیت می گویم .
پیراستن دل از خارهای خشونت و آراستن آن به گُل های مهر و معونت مبارک باد !
التماس دعا !
طاعات قبول و عبادات مقبول !
شفیعی مطهر
خوانش قرآن با نگاه هودهنگری
شفیعی مطهر
قال رسول الله(ص):«اِذَا التَبَسَت عَلَیکُمُ الفِتَنُ، کَقِطَعِ الَّیلِ المُظلِمِ فَعَلَیکُم بِالقُرآنِ.»
( . اصول کافی، ج2،ص459)
:هنگامی که فتنهها، هم چون پارههای شب تاریک، شما را در خود پیچید، بر شماست که به قرآن تمسّک جویید.
انسان با یاری دو سلاح «خرد» و «دانش»، توانسته (به گونۀ نسبی) بر سیّارۀ زمین چیره و بر کهکشانهای بیکران خیره شود.بنابراین ما در این دنیا مایهای سودمندتر و سرمایهای باافرندتر از این دو نداریم.
اگر آموزش «دانش» با وجود همۀ «مزایای فراوان» و «عطایای بیکران»، «هدفی والا را نپوید»،نمیتواند در آن «شور و شعفی بالا را بجوید».
«عیار درستی» و «معیار سُستی» در هر «باور دینی» یا «نظر آیینی» ،
«تجهیز به هودگی» و «پرهیز از بیهودگی» است.
ما «دانشی را باهوده» و «خوانشی را باشالوده» می دانیم که:
1ـ به ما «شور روشنایی» و «نور توانایی» بخشد.
2ـ برای بشر «ابزار ترقّی» و «گلزار مترقّی» بسازد.
3- به «رهروی انسان، شتاب» و به «رهبری ایمان،آفتاب» بخشد.
4ـ «نمایاننده هستها» و «نشاندهندۀ بایستها» باشد .
5ـ برای ما «آفتابی درونی» و «انقلابی بیرونی» بیافریند.
6ـ مایۀ «زیبایی خرد» و «توانایی انسان بخرد» باشد.
7ـ در برابر هجوم بیماریها، سیلها، زلزلهها و طوفانها به «جهان، ایمنی» و به «انسان،ایمان» بخشد.
8ـ «جهان» را با «انسان» سازگار کند.
9- برای انسان ،«نشاطِ داد بیافریند» و «بساطِ بیداد را برچیند».
10-با «شبنم فرهنگ»، «جهنّم جنگ» را خاموش کند.
دانشی که این «هودهها» و «افزودهها» را در برندارد، برای «هیچ غیری»،«هیچ خیری» ندارد!
اسلام در ارزیابی همۀ ارزشها از جمله دانش با معیار «هودهنگری» مینگرد.بنابراین پیامبر اکرم(ص) از دانشی که هوده و خوانشی که شالوده ندارد،به خدا پناه میبرد:
«اللّهمّ إنّی أعوذ بک من علم لا ینفع»
در خوانش قرآن نیز اگر هر «آیتی»،«هدایتی» و هر «سورهای»،«اسطورهای» دربر نداشتهباشد، برای ما چه «دردی را درمان» و از چه «نبردی در امان» میدارد؟
پيامبر گرامى وارد مسجد شد، ديد گروهى دور يك نفر حلقه زدهاند. پيامبر فرمود:
اين كيست؟ گفتند: علاّمه است.
فرمود: مقصود از لفظ علاّمه در اين مورد چيست؟
گفتند: اين مرد به اَنساب عرب و وقايع و حوادث دوران جاهليّت احاطۀ كامل دارد.
پيامبر فرمود: «ذاك عِلمٌ لا يَضُرُّ مِن جَهلِهِ وَ لا يَنفَعُ مِن عِلمِهِ »
(اصول كافى، ج 1، ص 32)
اين علمى است كه ندانستن آن ضررى را متوجه انسان نمىسازد و آگاهى از آن، مفيد و سودمند نیست» .
هودهنگری به ما میگوید هر انسان «فراندیش» و «سبزکیش» در هر «بُرهه از زمان» و هر «نُقطه از زمین» نه تنها موظّف و مکلّف به انجام «کار صالح»، که «ابتکار اصلح» است؛نه انجام هر کار خوب مطلوب .زیرا این «عقل سلیم» است،نه «نقل سقیم» که انسان را به «بهترین گزینه» و «برترین بهینه» فرامیخواند
«مکتب هودهنگری» به دنبال چرایی انجام کار و فایده و نتیجۀ آن است که انسان را از انجام کار بیهوده بازمیدارد. باورها،ابزاری هستند برای حلّ مسائل و مشکلات بشر و تا زمانی که اثر مفیدی دارند،به جای اثبات حق یا باطل بودن یک باور، بیشتر به کارآمدی برایند و هودۀ عملی رفتار باید توجّه کرد.
برخی باورها قابل اثبات علمی و عقلی نیست،ولی کاربُرد آنها در بهبود زندگی انسان میتواند مبنای قبول یا ردِّ آن باور باشد.چون اثبات وجود خدا،انتظار منجی و...(پیام محوری شعر «منتظر،امّا مبارز» بر مبنای مکتب هودهنگری است.)
«برگی تاریخی» از «مرگی توبیخی» روایت میکند:
ترکان عثمانی به رهبری سلطان محمّد فاتح از ۶ آوریل تا ۲۹ مه سال ۱۴۵۳ میلادی شهر قسطنطنیه را به محاصرۀ خود درآوردند.این محاصره 54 روز به طول انجامید. سقوط قسطنطنیه، پایان امپراتوری بیزانس را بعد از ۱۱۰۰ سال رقم زد و این شهر از آن تاریخ «استانبول» نامیده شد.
نکتۀ «عبرت انگیز» و «عبارت آمیز» این رویداد این است که آنگاه که شهر در محاصرۀ مسلمانان بود،کشیشها و کاردینالهای مسیحی در کلیسای بزرگ شهر که امروز مسجد ایاصوفیا نامیدهمیشود، گردآمده و داغترین بحث آنان این بود که آیا حضرت مسیح(ع) با جسم ناسوتی به آسمان عروج کرد یا لاهوتی؟
بدین ترتیب آنان به جای دفاع از شهر (یعنی کار اصلح) به بحث دربارۀ لاهوتی یا ناسوتیبودن عروج حضرت مسیح (یعنی کار فرعی و غیرضروری) پرداختند.
هودۀ سخن این که انسان در هر «زمان و زمین» و با هر «مکان و مکین» جز «کار اصلح» و «ابتکار ارجح» به هر «کاری بپردازد» و هر «پیکاری بیاغازد»،«املی ستوده» را صرف «عملی بیهوده» کرده است .
این «زلال هوری» از «اقبال لاهوری» را به عنوان «مهد پیام» و «شهد ختام» این مقال به فرزانگان فکور تقدیم میکنم:
زندگی در صدف خویش گهرساختن است
در دل شعله فرورفتن و نگداختن است
عشق ازین گنبد در بسته برونتاختن است
شیشهٔ ماه ز طاق فلک انداختن است
سلطنت نقد دل و دین ز کف انداختن است
به یکی داد جهان بردن و جان باختن است
حکمت و فلسفه را همّت مردی باید
تیغ اندیشه به روی دو جهان آختن است
مذهب زنده دلان خواب پریشانی نیست
از همین خاک جهان دگری ساختن است
دانلود رایگان کتاب ها و دیگر آثار این قلم در کانال رسمی ندای مطهر
https://t.me/nedayemotahar
غدیر ، تبلور حاكميت « مردم » در قامت امامت
غدیر ، نه یک روز عام و برکه آرام ، که یک تاریخ تمام است . غدیر یک پیچ سرنوشت ساز تاریخ است .
در این روز ، سرنوشت روشن بشریت با زلال آب های «غدیر» گره خورد . هر قطره آن بلور مذاب یک سینه سخن در دل و یک آبشار زلال عرفان بر زبان دارد.
در غدیر زنجیر رقّیّت بشر از هم گسست و یوغ اسارت انسان درهم شکست .
غدیر با تثبیت حاکمیت « الله »، پدیده حاکمیت انسان بر انسان را برانداخت و نیرنگ خودکامگان را نقش بر آب ساخت .
منشور غدیر ، اصل « وَلاتَکُن عَبدَ غَیرک قَد جَعَلَکَ الله حُرًّا » را بر تارک تاریخ نگاشت و با همین اصل ، کرامت انسان را پاس داشت .
آرمان غدیر بر این بود که واژه های خودکامگی ، سلطه گری ، سلطه پذیری ، خشونت ورزی ، اباحی گری ، تملُّق ، چاپلوسی ، ستمگری ، ستم پذیری ، و.... را از قاموس بشریت بزداید و راه و رسم حق گرایی ، انسان دوستی ، مردم سالاری ، عدالت خواهی ، ستم ستیزی ، آزادی خواهی ، حقوق مداری ، مشارکت پذیری ، مشارکت جویی ، شایسته سالاری ، امانتداری ، صراحت و صداقت سخن ، رفق و مدارا ، ساده زیستی و همه ارزش های عالی اسلامی و انسانی را نهادینه سازد .
مکتب غدیر ، سعه صدر ، تحمل عقیده مخالف و ظرفیت بالا را از ابزار مدیریت و رهبری می داند:
( آلهُ الرّیاسَهِ سَعَهُ الصَّدر ) .
در این مکتب ، مسند حکومت و زمامداری ، نه یک طعمه و شکار ، که یک امانت الهی است و حاکم در برابر خدا و خلق باید پاسخگو باشد :
( اِنَّ عَمَلَکَ لَیسَ لَکَ بِطُعمَه وَ لکِنَّهُ فی عُنُقِکَ اَمانَه ) .
مرام غدیر : « با دوستان مروّت ، با دشمنان مدارا » است . مولای برگزیده غدیر حتی اجازه بدرفتاری با دشمنان خونی خود را نمی دهد . او تاکید می ورزد که :
« پس از من خوارج را نکشید ، زیرا آن که به طلب حق درآید و راه خطا پیماید ، همانند آن نیست که باطل را طلبد و بیابد و بدان دست گشاید .»
بنیانگذار مکتب غدیر ، انتقاد و پرسشگری و عدالت خواهی را از حقوق مردم و پاسخگویی ، خدمتگزاری و احساس مسئولیت را از وظایف و تکالیف حاکمان می داند .
« با من ، آن گونه که با خودکامگان سخن می گویند ، سخن مگویید و چونان که با تندخویان رفتار می کنند ، از من کناره نگیرید . با ظاهرسازی و ریا با من آمیزش نکنید و شنیدن سخن حق را بر من سنگین مپندارید . نمی خواهم مرا بزرگ انگارید ، چه آن کسی که شنیدن سخن حق بر او گران باشد و اجرای عدالت بر او دشوار بود ، کار به حق و عدالت کردن بر او دشوارتر است . پس از گفتن حق یا رای زدن در عدالت کوتاهی نکنید . »
و در جای دیگر ، پای فراتر نهاده ، چاپلوسان را رانده ، حق گرایان گزنده را ترجیح می دهد :
« آن کسی را بر دیگران برگزین که سخن تلخ حق را به تو بیشتر بگوید و در آنچه می کنی یا می گویی و خدا آن را از دوستانش ناپسند می دارد ، کمتر تو را یاری کند .»
سلطان سریر غدیر و ابرمرد عرصۀ تدبیر در دفاع از حقوق انسانی یک شهروند تا بدان جا پیش می تازد که ، قاضی خود را به سبب این که صدایش بلندتر از ارباب رجوع بوده است ، عزل می کند . امام علی(ع) به ابوالاسود دولی می فرماید :
« اِنّی رَاَیتُ کَلامکَ یَعلوا کلامِ خَصمِک ».
در بینش غدیر ، انسانیت انسان ارزش دارد ، نه مواضع سیاسی ، عقیدتی و فکری او . خالق این بینش به مالک اشتر می فرماید :
« مردم دو گروه اند : یا مسلمان اند ، که برادر تو هستند ، یا غیر مسلمان ، که در آفرینش با شما یکسان اند . »
و در دفاع از حقوق دگراندیشان بدان پایه اصرار می ورزد که هشدار می دهد :
« هرکس اقلّیّتی را بیازارد ، قطعاً مرا آزرده است ! »
آغازگر نظام غدیر ؛ حاکم را نه تنها مطاع خلق ، که مطیع خالق و خلق نیز می داند :
« هرگز مگو : من فرمانروایم . باید حکم رانده و بی چون و چرا پیروی شوم . چه ، آن کسی که چنین مشی و مشربی و چنین سیستم و نظامی دارد ، روان را ناهنجار ، دین را ناروا و جامعه را ناپایدار می سازد . »
او راز هلاکت و نابودی جامعه را در فقر و فلاکت مردم می داند و رمز فقر آنان را ، قدرت گرایی و ثروت اندوزی اقلّیّت می شمارد .
....و برای تحقّق این گونه آرمان ها بود که با تایید الله و به دست رسول الله (ص) و با گزينش مردم - خلق الله - ، امیر المومنین علی (ع) ولایت امت اسلام را عهده دار شدند .
در تاریخ اسلام می خوانیم كه امام علی (ع) با و جود آن كه از طرف خداوند به امامت رسیده بودند ، ولی به دلیل اين كه بعد از رحلت پيامبر اكرم(ص) مردم با او به عنوان «خلیفه » بيعت نكرده بودند، بیست و پنج سال خار در چشم و استخوان در گلو ، سكوت كرد و به خاطر احترام به تصمیم مردم در تعیین سرنوشتشان تمام این سال ها نه تنها كار شكنی نكرد، بلكه همواره در كنار مردم حتی به خلیفه منتخب مردم نیز به عنوان مشاور كمك می كرد. هم او بود كه به خاطر مردم و بیعت شان بعد از 25 سال بر مسند خلافت نشست ، با وجود این كه 25 سال بود كه از طرف خداوند به امامت رسیده بود .
برخی از علمای دین بر این نظرند كه معرفی امام به عنوان شخص شایسته و نامزدحكومت جنبه« تعیینی» دارد،نه«تحميلي» .معصومان حق حکومت دارتد و مردم حقِّ حاکمیّت . حکومت امری دنیایی و از آن مردم است و این حق قابل فسخ و انتقال به دیگری است. استاد مطهری می گوید:
«اگر امام به حق را مردم ، از روی جهالت و عدم تشخیص نمی خواهند، او به زور نباید و نمی تواند خود را به مردم و به امر خدا تحمیل كند.لزوم بیعت هم همین است»
(حماسه حسینی: مطهری،107)
در كلامی از حضرت علی (ع) می خوانیم كه :
«رسول خدا مرا متعهِّد به پیمانی كرده و فرموده بود: پسر ابی طالب ولایت امتم حق توست. اگر به درستی و عافیت تو را ولی خود كردند و با رضایت در باره تو به وحدت نظر رسیدند، امر ایشان را به عهده بگیر و بپذیر ؛ اما اگر در باره تو به اختلاف افتادند، آن ها را به خواست خود واگذار، زیرا خدا راه گشایش را به روی تو باز خواهد كرد» .
ایشان پس از قبول بیعت مردم بر منبر رفته و خطاب به آن ها فرمود:
«ای مردم ! این امر ، امر شماست. هیچ كس جز آن كه شما او را امیر خود گردانید، حق امارت بر شما را ندارد.»
آغاز ولایت فرخنده و حکومت خجسته مولا علی علیه السلام بر جهان بشریت ، بر همه نیک اندیشان و سبزکیشان جهان مبارک باد .امید که در پرتو رهبری ها و رهنمود های این پیشوای پرواپیشگان و امیر پرهیزگاران بتوانیم آرمان های بلند تشیع را تحقق بخشیم.
سید علیرضا شفیعی مطهر
شما را چشم در راهیم در: https://t.me/nedayemotahar
رمضان ؛ فصل سبز دعا
#شفیعی_مطهر
بهار از راه رسید . نه تنها بهار خاک، که بهار افلاک.
نسیم بهار رمضان نه تنها حیات بخش گِل هاست که روان آفرین دِل هاست .
رمصان بهارِ دِل است و سرچشمۀ فضایل . نسیم آن خوشگوار است و شمیم آن مشکبار .
در کوله بار هر لحظه صد انبان عطر عشق نهفته و صد غنچه معطّر شوق شکفته است .
نسیم بهار آفرین رمضان بسیار نرم خیز است و مُشکبیز . زیرا از چمن زار بهشت برخاسته است .
رمضان فصل سبز دعاست .
در رمضان از حنجرۀ هر پنجره آوای تلاوت قرآن می تراود و عطر آن در کوچه ها جاری است .
گُلِ تکبیر بر شاخساران گلدسته ها می شکفد و رایحۀ معطّر آن در سطح شهر می پیچد .
از ساقه های تُرد دعا،جوانه های سبزِ راز و شکوفه های سرخِ نیاز در حال رویش است .
رمضان فصل دل های طوفانی است و دیدگان بارانی .فصل پنجره های نورانی است و حنجره های آسمانی .
رمضان موسم شکوفایی نیلوفرهای نیایش است و کوکب های بخشایش .
در رمضان، معراج ،حراج است و دل ها سرای سراج است.
چه مهربان اند شب های رمضان و چه رخشان اند کوکب های آن .
مهتاب بر هودج سیمین خود می نشیند و از شاخسار دیدگان، گُلِ بوسه می چیند .
رمضان فصل چکیدن دل هاست از دیده ها و موسم تراویدن تسبیح است از گلوی پدیده ها .
در رمضان با تپش آیینه، آبگینۀ دل ها می شکند و حرارت سینه ها برودت کینه ها را آب می کند .
در رمضان غنچه های مُشکبار بر لب های روزه دار رشک می برند و بر این حسرت اشک می بارند . مروارید شبنم در هر صبحدم شاهد این غم و گواه این ماتم است .
در این ماه میهمانان خدا بر سر سفرۀ " رضا " از چشمۀ نور، شراب طهور می نوشند . مست از می " الست " بر سر پیمانۀ صفا پیمان وفا می بندند . با ملایک دوشادوش گام بر می دارند و نوشانوش جام می زنند .
دلدادگان در معبد زمرّدین " مُرابطه " نفس را تهذیب و ضمیر را تَادیب می کنند . معبدی که بر چهار ستون لعلِ " مُشارطه، " یاقوتِ " مُراقبه ،" عقیقِ " مُحاسبه " و برلیانِ " مُعاتبه استوار و افراشته است .
بال های دعا، دل را از قفسِ کینه و قفسۀ سینه رهایی می بخشد و او را سبک تر از رویا و لطیف تر از نسیم صبا تا خلوتگاه خورشید به پرواز در می آورند .
سرود سپید سحر، ترانۀ سبز رهایی است برای زنجیریان خاک .
هر سفرۀ افطار،سکوی مطار است برای پرواز به افلاک .
چه دلپذیر است سر بر دامان رمضان نهادن و شکوه خدایی را نگریستن و اندوه جدایی را گریستن .
فرارسیدن ماه مبارک رمضان ،بهار تلاوت قرآن، فصل عروج به قلل رفیع عرفانی و ماه معراج به مدارج آسمانی را به پَرسوختگان شمع رسالت و دلدادگان مکتب امامت تبریک و تهنیت می گویم .
پیراستن دل از خارهای رذایل و آراستن آن به گُل های فضایل مبارک باد !
التماس دعا !
طاعات قبول و عبادات مقبول !
کانال رسمی ندای مطهر
هر پگاه نو با یک نگاه نو
«زیستنِ با عزّت» یا «گريستنِ با ذلت»؟!
#شفیعی_مطهر
عاشورایی دیگر «گذشت» و داغی دیگر بر دل ها «گذاشت»!
عاشورا قلّه ای است «بسی بلند» و «بسیار شکوهمند»،
که از «دیرباز»،همچنان «سرافراز» بر بلندای تاریخ بشر ایستاده
و در «رود پویایی» ، «سرود پایایی» را
با «خروش خون» در «گوش گردون» زمزمه می کند.
از این «قُلّۀ رفیع رفعت» دو خط موازی تا «دامنۀ وسیع قیامت» کشیده اند:
یکی «خطِّ سبز عزّت» و دیگری «شطِّ سرخ شهادت» .
زیست طیّبۀ هر «انسان زاده» و «مسلمان آزاده»
بر روی یکی از این دو خطِّ «ثار و ایثار»،«استمرار» دارد ،
يعني اگر مي تواند در «خطِّ سبز عزّت مي زيَد»
و گر نه در «شطِّ سرخ شهادت مي ميرد» ....
و راه سوم با «زاری زیستن» است و با «خواری گریستن»!
در اين دو خطِّ سبز و سرخ - عزّت و شهادت -
نه «رنگي از ريا» ديده مي شود و نه «نیرنگي از جفا» .
در زيستِ طيّبه نه «تعلّق به ناسوت» راه دارد و نه «تملّق به طاغوت».
تكلّف گر نباشد خوش توان زيست
تعلّق گر نباشد خوش توان مُرد
انسان هاي عاشورايي نه «زر و زور را برمي تابند»
و نه به «سوي تزوير مي شتابند».
از اين «مي گريزندم و با آن نمي ستيزندم.
اينان تا «شور حسيني» در دل و «شعور حسيني» را در سر دارند،
اين «شعار حسيني» را بر لب دارند:
تا مي توان در خاك و خون خُفت
چون مي توان خواري پذيرفت؟
يا زندگي با فخر و عزّت
يا مرگ با عزّ شهادت
تا مي توان با سادگي مُرد
كي مي توان شرمندگي بُرد؟
آزاد مردان «جبهۀ عاشورا» و آزاد زنان «حماسۀ كربلا»،
در راه «نابودی یزید زمین» و «خشنودي حسین زمان»،
هر «جفايي را جميل» مي بينند و هر «تلخي را تجليل» .
حضرت زينب (س) در پاسخ يزيد در تحليل واقعۀ عاشورا مي فرمايد:
« ما رايتُ الّا جميلاً » .
«منطق حال» و نزبان قال» برای این شیرزنان و شیرمردان حسینی این است:
گر شب پره خونم از گلو می ریزد
هر صبح شکوه شب فرو می ریزد
تا منطق تو زور و زبان شمشیر است
خون از من و از تو آبرو می ریزد
كربلا درس حركت در جاده آينده است.
تصوّر كنيد در جبهه كسي براي رسيدن به هدف ايثار كند و روي مين برود و جان ببازد تا افراد ديگر از آن جا عبور كنند و به مقصد برسند؛ ولي بعد از شهادت او آن ها به جاي اين كه راه را ادامه دهند، تا به هدف برسند، بنشينند و فقط براي او گريه كنند!
.... و اکنون در اربعین عظیم ترین و طولانی ترین روز تاریخ - عاشورای حسینی - «زمین بر آسمان می نازد» و «خاک بر افلاک سربرمی افرازد»
و با نمایش شکوه این حماسه بانگ می زند و این فریاد را سر می دهد:
نكوتر بتاب امشب اي روي ماه
كه روشن كني روي اين بزمگاه
بسا شمع رخشندۀ تابناك
ز باد خــوادث فرو مُرده پاك
بتاب اي مه امشب كه افلاكيان
ببينند جانبازي خاكيان
.. ما با «دلی پرخون» و «رویی گلگون»،
ضمن عرض تسلیت این واقعۀ جانگداز عالم بشری به همه «آزادگان زمین» و «حقجویان زمان» ،
موفّقيّت روز افزون همگان در پويش راه عزّت و كرامت حسيني را از درگاه خداوند متعال مسئلت داريم و با پیامی کوتاه و تکان دهنده از سرور شهیدان (ع) سخن را به پایان می رسانیم:
النَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْيَا، والدِّینُ لَعقٌ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ یَحُوطُونَهُ ما دَرَّتْ مَعَايِشُهُمْ، فَإذا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیّانُونَ.
مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقۀ زبانشان است، تا زمانی كه آسایششان برقرار باشد، گرد آن میچرخند و آنگاه که با آزمایش غربال شوند، دینداران اندک خواهند بود. (بحار الأنوار، ج ۴۴، ص ۳۸۳)
باید با «قامتی راست» برای برپایی «قیامتی بپاخاست» و راه این رهرو راستین را ادامه داد.
حسین، از ما «زیستنِ با عزّت» می خواهد ، نه «گريستنِ با ذلت» !
شما را چشم در راهیم در کانال زیر:
گاه گویه های مطهر telegram.me/amotahar
نیایش یا سوگمایش؟!
خدایا!
آنان که «از قدرت مست اند» ، «به نُدرت تو را می پرستند» .
اینان بیش از آن چه «می فهمند»،«اسیر وهم اند»!
خدایا!
به آنان بفهمان، که نه «والایی اقتدار» به «برپایی دار» است
و نه «عزّّت انحصار» به «قدرت حصار»!
هیچ کس از «نهال قدرت»،«میوۀ محبّت» نچیده
و از «قدّارۀ زور» جز «فوّارۀ نفور» ندیده!
خدایا!
دل ها را با «نور انسانی نرم» کن و با «نار مهربانی،گرم»،
تا «خار خشونت را برکَنیم» و «انوار معونت را بپراکَنیم»!
#شفیعی_مطهر
کانال رسمی گاه گویه های مطهر
رمضان ؛ فصل سبز دعا
#شفیعی_مطهر
بهار از راه رسید . نه تنها بهار خاک، که بهار افلاک.
نسیم بهار رمضان نه تنها حیات بخش گِل هاست که روان آفرین دِل هاست .
رمصان بهارِ دِل است و سرچشمۀ فضایل . نسیم آن خوشگوار است و شمیم آن مشکبار .
در کوله بار هر لحظه صد انبان عطر عشق نهفته و صد غنچه معطّر شوق شکفته است .
نسیم بهار آفرین رمضان بسیار نرم خیز است و مُشکبیز . زیرا از چمن زار بهشت برخاسته است .
رمضان فصل سبز دعاست .
در رمضان از حنجرۀ هر پنجره آوای تلاوت قرآن می تراود و عطر آن در کوچه ها جاری است .
گُلِ تکبیر بر شاخساران گلدسته ها می شکفد و رایحۀ معطّر آن در سطح شهر می پیچد .
از ساقه های تُرد دعا،جوانه های سبزِ راز و شکوفه های سرخِ نیاز در حال رویش است .
رمضان فصل دل های طوفانی است و دیدگان بارانی .فصل پنجره های نورانی است و حنجره های آسمانی .
رمضان موسم شکوفایی نیلوفرهای نیایش است و کوکب های بخشایش .
در رمضان، معراج ،حراج است و دل ها سرای سراج است.
چه مهربان اند شب های رمضان و چه رخشان اند کوکب های آن .
مهتاب بر هودج سیمین خود می نشیند و از شاخسار دیدگان، گُلِ بوسه می چیند .
رمضان فصل چکیدن دل هاست از دیده ها و موسم تراویدن تسبیح است از گلوی پدیده ها .
در رمضان با تپش آیینه، آبگینۀ دل ها می شکند و حرارت سینه ها برودت کینه ها را آب می کند .
در رمضان غنچه های مُشکبار بر لب های روزه دار رشک می برند و بر این حسرت اشک می بارند . مروارید شبنم در هر صبحدم شاهد این غم و گواه این ماتم است .
در این ماه میهمانان خدا بر سر سفرۀ " رضا " از چشمۀ نور، شراب طهور می نوشند . مست از می " الست " بر سر پیمانۀ صفا پیمان وفا می بندند . با ملایک دوشادوش گام بر می دارند و نوشانوش جام می زنند .
دلدادگان در معبد زمرّدین " مُرابطه " نفس را تهذیب و ضمیر را تَادیب می کنند . معبدی که بر چهار ستون لعلِ " مُشارطه، " یاقوتِ " مُراقبه ،" عقیقِ " مُحاسبه " و برلیانِ " مُعاتبه استوار و افراشته است .
بال های دعا، دل را از قفسِ کینه و قفسۀ سینه رهایی می بخشد و او را سبک تر از رویا و لطیف تر از نسیم صبا تا خلوتگاه خورشید به پرواز در می آورند .
سرود سپید سحر، ترانۀ سبز رهایی است برای زنجیریان خاک .
هر سفرۀ افطار،سکوی مطار است برای پرواز به افلاک .
چه دلپذیر است سر بر دامان رمضان نهادن و شکوه خدایی را نگریستن و اندوه جدایی را گریستن .
فرارسیدن ماه مبارک رمضان ،بهار تلاوت قرآن، فصل عروج به قلل رفیع عرفانی و ماه معراج به مدارج آسمانی را به پَرسوختگان شمع رسالت و دلدادگان مکتب امامت تبریک و تهنیت می گویم .
پیراستن دل از خارهای رذایل و آراستن آن به گُل های فضایل مبارک باد !
التماس دعا !
طاعات قبول و عبادات مقبول !
کانال رسمی ندای مطهر
سه آذر جاودان و هزاران اخگر فروزان(2)
(به بهانه ۱۶ آذر روز دانشجو)
#شفیعی_مطهر
دانشجو دو بعد و دو جنبه دارد: عنصر جوانی و عنصر دانش.
این ها دو مولّفه ای است که او را در بین سایر لایه های اجتماعی ممتاز و مشخّص می سازد.
دانشجو جوان است و جوان مشتاقانه و عطشناک به سوی زلال محبّت می آید و در ظلال مودّت می آساید .اما اگر زلال ناب نیابد ، ناگزیر به سوی ضلال سراب می شتابد. باید به هر تشنه ای آب داد و به هر نیاز، جواب .
جوان دانشجو در دیار یار غریب است و در دیار دشمن، گرفتار فریب .
در این سوی در کام غُربت است و در آن سوی در دام کُربت .
یا در کُربت می سوزد یا با غُربت می سازد .
در این جا برای کسب آزادی در فریاد است و در آن جا در انتخاب اسارت، آزاد .
اگر روح نا آرام او چونان دریای خروشان بر سواحل اسارتگر بر می آشوبد و تن به صخره ها می کوبد، نه به خاطر این است که نظم و نظام را بر نمی تابد ، بلکه به خاطر این است که آزادی های مشروع را نمی یابد ! چه کند؟!
روح او سیمرغ راز است و شاهین تیز پرواز . شاهین است و جویای اوج و نهنگ است و پویای موج !
دل و نیّت دانشجوی جوان تابناک است و دنیا را پاک می خواهد .
دنیای آرمانی او گلستانی است سرشار از نور و سرور و لبریز از شعر و شعور . چون آن را به رویت نیابد، در رویا می یابد ...و چون نتواند با صراحت رایش را بگوید، راه ریا را می پوید .
جوان دانشجو می خواهد تصویر جامعه را در قاب صداقت به تماشا بنشیند، نه در نقاب قداست !!
ابهام چون رنگ تقدُّس بگیرد، دیگر نه گاه پرسش، که جایگاه پرستش است !!
و چون ریشۀ سوال بیَفسُرد ، گل کمال می پَژمُرد . چه ، برای گل کمال ، سوال، ریشه است و ابهام، تیشه!!
او می خواهد با یاری عقل و خردِ خود در درک و فهم حقایق سهیم باشد، نه تسلیم !
طوفان ابهام ،برانگیزنده غبار ایهام است . و چون این دو بر وادی وجود بوزند، نهال اندیشه را از ریشه برکنند .
جوان دانشجو چون از حربۀ اندیشه خلع سلاح شود، از تمییز خیر و صلاح وا ماند .
جوان در پیمودن راه "خودباوری" به "یاوری" نیاز دارد ، نه به "داوری" .
جوان را باید در روش اندیشیدن یاری کرد ، نه در گزینش اندیشه .
جوان باید خود بیندیشد، امور زیستن را تجربه کند و شیوۀ زندگی اجتماعی را از راه آزمایش و خطا بیاموزد .
در این راه، کویر ذهن او تشنۀ زلال پند است، نه ضلال قید و بند .
او از تحمیل بیزار است، نه از تحلیل .
دانشجوی جوان فرهیخته چلچراغی از دلیل بر سقف شبستان باور آویخته است ، حق را به از" زر " می داند و باطل را عین "زور " .
با خداوندان "زر" و "زور " می ستیزد و از "تزویر " می گریزد .
او هم شور دارد و هم شعور .
از این "تَپِش" می گیرد و از آن "مَنِش" .
باید او را بشناسیم و از شور او نهراسیم.
چه، جوان برای جامعه نه تنها "قلب تپنده" که " مقلّب آینده" نیز هست .
فطرت جوان اقتضا دارد که همواره فعّال باشد، نه در حال انفعال .
طبع جوان عالی است و طبعاً خواهان تعالی است .
جوان در بستر "انتقاد" رشد می کند، نه در خاکستر "انقیاد"!
جوان در بستر انتقاد جوانه ای نقّاد بار می آید و در خاکستر انقیاد، زبونی مُنقاد !
جوانان، نسل عصیان اند و اهل طغیان.
آنان پرشورند و بر بنیان های سنّت می شورند. اما انگیزۀ این گرایش نه عارضۀ بیماری است و نه عریضۀ بیعاری ، بل عین هنجاری است و آغاز هشیاری .
باید آنان را شناخت و دنیای آرمانیشان را ساخت.
آنان رسوم بی ریشه و سنن بی اندیشه را بر نمی تابند و با عطش بی اندازه به سوی هوای تازه می شتابند .
قهرمان شدن دشوار است و راه آن ناهموار .
جوانان برای قهرمان شدن شتاب دارند، اما برای پیمودن راه تاب ندارند .
برای پیمودن راه های دشوار هم هوش لازم است و هم خروش .
باید خروش را ستود و بر هوش افزود .
جوانان برای قهرمان شدن الگو می جویند و راه اسوه را می پویند .
باید الگوهای ارزشی را آراست و از انحرافات پیراست.
جوانان راغب رقابت اند و عاشق سرعت .
دوست دارند تا قُلّۀ وادی وصال بتازند و به آزادی آمال بنازند.
باید این فرصت ها را پاس داشت و غنیمت انگاشت.
خاطر جوانان خطیر است ، اما در خطر تخدیر .
باید صمیمانه خطرات را رفع و مخاطرات را دفع کرد .
اگر این رودهای خروشان و فرصت های جوشان را آگاهانه و بخردانه کانالیزه کنیم ، می توانیم همه گره های کور را بگشاییم و راه های ناهموار را بپیماییم .
ادامه دارد...
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
سه آذر جاودان و هزاران اخگر فروزان(1)
(به بهانه ۱۶ آذر روز دانشجو)
#شفیعی_مطهر
در ۱۶ آذرماه ۱۳۳۲ جوانان دانشجوی مسلمان ایران مردانه به پاخاستند تا بر تاریخ اسارت انسان نقطه پایان گذارند. اینان در جبهه ای به وسعت زمین و به فرصت زمان دست در دست یکدیگر نهادند و بازو در بازوی هم درآمیختند و با خداوندان زر و زور و تزویر درآویختند.
در ۱۶ مهرماه ۳۲ ، پنجاه روز پس از کودتاى آمریکایى ارتشبد زاهدى مردم هنوز درک کودتا برایشان سنگین بود. اولین تظاهرات یک پارچه مردم علیه رژیم کودتا در همین روز اتفاق افتاد.
۱۶ آبان سال ۳۲ کابینه زاهدى و دولت انگلستان براى تجدید روابط ایران و انگلستان که در جریان ملى سازى نفت قطع شده بود، مخفیانه شروع به مذاکرات کردند.
در تاریخ ۲۴ آبان اعلام شد که نیکسون معاون رئیس جمهور آمریکا از طرف آیزنهاور به ایران مى آید. نیکسون به ایران مى آمد تا نتایج «پیروزى سیاسى کودتای ۲۸ مرداد» را ببیند. دانشجویان مبارز دانشگاه نیز تصمیم گرفتند که هنگام ورود نیکسون، نفرت و انزجار خود را به دستگاه کودتا نشان دهند. وقوع تظاهرات هنگام ورود نیکسون حتمى مى نمود.
دو روز قبل از آن واقعه تلخ (۱۴ آذر) زاهدى تجدید رابطه با انگلستان را رسماً اعلام کرد و قرار شد که «دنیس رایت» ، کاردار سفارت انگلستان، چند روز بعد به ایران بیاید. از همان روز ۱۴ آذر تظاهراتى در گوشه و کنار به وقوع پیوست که در نتیجه در بازار و دانشگاه عده اى دستگیر شدند. این وضع در روز ۱۵ آذر هم ادامه داشت.
رژیم شاه براى مسلّط شدن بر اوضاع و حفظ سلامت (!) سفر نیکسون نیروهاى نظامى خود را در دانشگاه مستقر کرد.
صبح شانزده آذر، هنگام ورود به دانشگاه، دانشجویان متوجّه تجهیزات فوق العاده سربازان و اوضاع غیر عادى اطراف دانشگاه شده، وقوع حادثه اى را پیش بینى مى کردند.
رئیس وقت دانشگاه تهران براى این که جلوى ناآرامى ها را بگیرد، کل دانشگاه تهران را تعطیل کرد. حضور نظامیان در صحن دانشکده فنّى باعث شد که بین نظامیان و دانشجویان، زد و خورد شود. عدّه اى از سربازان، دانشکدۀ فنّى را به کلى محاصره کرده بودند تا کسى از میدان نگریزد. آن گاه دسته اى از سربازان با سر نیزه از درِ بزرگ دانشکده وارد شدند.
در این میان بغض یکى از دانشجویان ترکید و او که مرگ را به چشم مى دید، دیگر نتوانست این همه فشار درونى را تحمُّل کند و آتش از سینه پرسوز و گدازش به شکل شعارى کوتاه بیرون ریخت:
«دست نظامیان از دانشگاه کوتاه!»
هنوز صداى او خاموش نشده بود که رگبار گلوله باریدن گرفت ؛ چون دانشجویان فرصت فرار نداشتند، به کلى غافلگیر شدند و در همان لحظۀ اول عدّۀ زیادى هدف گلوله قرار گرفتند. به خصوص که بین محوطّۀ مرکزى دانشکدۀ فنّى و قسمت هاى جنوبى، سه پلّه وجود داشت و هنگام عقب نشینى عدّۀ زیادى از دانشجویان روى پلّه ها افتاده، نتوانستند خود را نجات دهند، «مصطفى بزرگ نیا» به ضرب سه گلوله از پای درآمد. «مهندس آذرشریعت رضوى» که ابتدا هدف قرار گرفته به سختى مجروح شده بود، بر زمین مى خزید و ناله مى کرد و دوباره هدف گلوله قرار گرفت. «احمدقندچى» که از گلوله باران اول مصون مانده بود ،سینه ستبرش با رگبار مسلسل یکی از دژخیمان شکافته شد.
بعد از پایان درگیرى ها احمد هنوز زنده بود؛ او را به یکى از بیمارستان هاى نظامى تهران منتقل کردند. در حالى که در درگیرى ها لولۀ شوفاژ در مقابل احمد ترکیده بود و آب جوش تمام سر و صورت او را به شدّت مجروح کرده بود، با این حال مسئولان بیمارستان از مداوا و حتّى تزریق خون به او ابا کردند و ۲۴ ساعت بعد او مظلومانه شهید شد.
این بود تصویری سرخ از جنبش سبز و بهارآفرین دانشجویان پاک نهاد ایرانی در روز تاریخی ۱۶ آذر که از آن پس
« روز دانشجو» نامیده شد.
ادامه دارد....
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
میلاد دو زمزم هدایت
امروز زادروز خجسته شکوفایی گُل نبوّت و شکوفۀ امامت است .
امروز قُدسیان کف زنان پای می کوبند و دف زنان دست می افشانند .
امروز خورشید بر زورق دیرین نشسته و خوشه های زرّین می پراکند . نگاه او پگاه را زرافشان می کند و روز را درخشان . ...
و امشب ماه در هاله ای رویایی و هودجی اهورایی ، آبشار سیمگون خود را بر کویر جان و دشت جهان جاری می سازد .
امروز دریاها صدف های سُرور به ساحل می ریزند و سُرور جان را با نور جانان می آمیزند .
امروز از چشم چشمه ساران ، لعل می جوشد و در جویباران، مروارید غلتان می خروشد .
امروز امواج خروشان ، طبق های مروارید به دوش دارند و سبدهای امید بر سر .
امروز بر سر و روی باغ شکوفه های ملکوت ریخته و از درختان خوشه های یاقوت آویخته است .
امروز بهار با کوله باری پر از شکوفه، ترانه می خواند و سبد سبد رایحه می افشاند .
امروز خاک بر افلاک می نازد و فرزند انسان در برابر قُدسیان سر بر می افرازد .
امروز فلسفۀ سجدۀ ملایک بر آدم تفسیر می شود و منصب خلیفه اللّهی انسان تعبیر می گردد .
امروز عرشیان بر فرشیان رشک می برند و از شوق، اشک می بارند .
امروز گسترده ترین دریای رحمت رحمان از سرچشمۀ افلاک بر بستر خاک جاری می شود.
امروز آخرین هودج هدایت و ششمین کوکب امامت در هاله ای از شمیم عطرافشان بهشتی بر زمین می نشینند . زمین برای استقبال از مرکب مهرافروز رسالت و مقدم دل افروز امامت طاق نُصرتی از رنگین کمان شوق بر افراشته است .
میلاد خجستۀ این دو کوثر رحمت و زمزم هدایت ، ولادت مسعود نبیّ مکرّم اسلام حضرت محمّد (ص) و حضرت امام جعفر صادق (ع) نه تنها بر امّت مسلمان ،که جامعه بشریّت مبارک باد .
سید علی رضا شفیعی مطهر
(مقاله :"وحدت با هم؟ یا با من؟!! "را نیز درباره هفته وحدت در لینک زیر مطالعه فرمایید.)
http://modara.blogfa.com/post/8884
یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کُتِبَ عَلَیکُمُ الصّیام کَما کُتِبَ عَلَی الَّذینَ مِن قَبلِکُم لَعَلَکُم تَتَّقون
(بقره ، ۱۸۳)
اي اهل ايمان ! روزه بر شما واجب شده همان گونه كه بر پيشينيان شما واجب شد ، شايد تقوي پيدا كنيد .
امام صادق(ع) : هنگامي كه روزه هستي، بايد گوش و چشم تو از حرام ، و باطن و تمام اعضاي بدنت از زشتي ها روزه باشد.
رمضان ، ماهي است كه هر لحظه اش حامل هودجي از هور و محملي از نور است .
عطر ثانيه ها در طول زمان مي پراكنَد و عرض زمين را مي آگنَد .
در اين ماه از در و ديوار شهر، شميم شفابخش شوق حق مي تراود و نسيم نوازشگر نماز و نيايش قادر مطلق مي وزد.
در كوچه هاي شهر ، جويباران جمال و جلالِ حق در جَرَيان است و نهرهاي رحمت و مغفرت در سَيَلان .
در اين ماه درهاي بهشت را به روي دنيا گشوده اند و فرشتگان دامن دامن شكوفه هاي شفاعت و سبدسبد رياحين رحمت بر سر و روي عالميان نثار مي كنند.
در اين ماه خار كينه ها در دشت سينه ها مي خشكد و آيين محبت در آيينۀ فطرت ريشه مي كند . گياه رذايل در كشتزار دل مي پژمرد و غنچه هاي فضايل در باغچه اين منزل مي شكفد .
رمصان بهار دل است و سرچشمه فضایل . نسیم آن خوشگوار است و شمیم آن مُشکبار . در کوله بار هر لحظه صد انبان عطر عشق نهفته و صد غنچه معطّر شوق شکفته است .
نسیمِ بهار آفرینِ رمضان بسیار نرم خیز است و مُشکبیز . زیرا از چمن زار بهشت برخاسته است .
رمضان، فصل سبز دعاست . در رمضان از حنجرۀ هر پنجره آوای تلاوت قرآن می تراود و عطر آن در کوچه ها جاری است .
گُلِ تکبیر بر شاخساران گلدسته ها می شکفد و رایحه معطّر آن در سطح شهر می پیچد .
از ساقه های تُرد دعا جوانه های سبز راز و شکوفه های سرخ نیاز در حال رویش است .
رمضان، فصل دل های طوفانی است و دیدگان بارانی .فصل پنجره های نورانی است و حنجره های آسمانی .
رمضان، موسم شکوفایی نیلوفرهای نیایش است و کوکب های همایش .
در رمضان معراج، حراج است و دل ها ،سرای سراج .
چه مهربان اند شب های رمضان و چه رخشان اند کوکب های آن . مهتاب بر هودج سیمین خود می نشیند و از شاخسار دیدگان گل بوسه می چیند .
رمضان، فصل چکیدن دل هاست از دیده ها و موسم تراویدن تسبیح است از گلوی پدیده ها .
در رمضان با تپش آیینه ، آبگینه دل ها می شکند و حرارت سینه ها ،برودت کینه ها را آب می کند .
در رمضان غنچه های مُشکبار بر لب های روزه دار رشک می برند و بر این حسرت اشک می بارند . مروارید شبنم در هر صبحدم شاهد این غم و گواه این ماتم است .
در این ماه میهمانان خدا بر سر سفره " رضا " از چشمه نور، شراب طهور می نوشند . مست از می " الست " بر سر پیمانه صفا، پیمان وفا می بندند . با ملایک دوشادوش گام بر می دارند و نوشانوش جام می زنند .
دلدادگان در معبد زمرّدین « مرابطه » نفس را تهذیب و ضمیر را تادیب می کنند . معبدی که بر چهار ستونِ لعلِ « مشارطه»، یاقوتِ « مراقبه »، عقیقِ « محاسبه » و برلیانِ « معاتبه » استوار و افراشته است .
بال های دعا، دل را از قفس کینه و قفسۀ سینه رهایی می بخشد و او را سبک تر از رویا و لطیف تر از نسیم صبا تا خلوتگاه خورشید به پرواز در می آورند .
سرود سپید سحر، ترانه سبز رهایی است برای زنجیریان خاک . هر سفره افطار سکوی مطار است برای پرواز به افلاک .
چه دلپذیر است سر بر دامان رمضان نهادن و شُکوهِ خدایی را نگریستن و اندوه جدایی را گریستن .
شکم و شهوت زمینی ترین اندام هاست و چون آن دو اندام روزه دار باشد، از هرزه گردی هاي دیگر اندام ها چون چشم،گوش، زبان و...بايد بر خود لرزيد.
شميم شكفته و نورانيّت نهفته در لحظه لحظه ماه رمضان ،روح و روان انسان روزه دار را چنان در گلرقص آبشاران معنويت و زلال چشمه ساران الوهيّت مستغرق مي كند كه ديگر نه جايي براي پليدي هاي گناه مي ماند و نه راهي براي پلشتي هاي وسوسه هاي تباه. زلال محبّت ، ضلال خشونت را مي شويد و رايحه فضيلت،پلیدی رذیلت را!
رمضان، بهار دل است و فصل فضائل. اين فصل با رويت هلال آغاز مي شود؛ اما فصل بهار دل ها نه با رويت هلال كه با تحوّل در حال آغاز مي گردد.
در رمضان حنجره هر پنجره آواي تلاوت قرآن را سر مي دهد كه در كوچه ها عطر معنويت مي پراكند. بر شاخساران گلدسته ها گل تكبير مي شكفد و سينۀ سياه ظلمت را مي شكافد. از ساقۀ تُرد لحظه ها جوانه هاي سبز عرفان و شكوفه هاي سرخ ايمان مي رويد.
بياييم اين فرصت را غنيمت شماريم و خاضعانه سر بر آستان دوست گذاريم . روح را در چشمه سار زلال توبه بشوييم و پاك از گناه ، راه بارگاه او را بپوييم ؛ زيرا عارفان مي دانند كه در اين ماه چقدر روح نواز و دلپذير است سر بر دامان رمضان نهادن ، شكوه خدايي را نگريستن و اندوه جدايي را گريستن !
ضمن آرزوي قبولي طاعات و عبادات شما ، براي حسن ختام و پايان كلام ، سخن را با شميم فرمايش مولا علي (ع) عطرآگين مي سازيم:
« خواب روزه دار عبادت و سکوتش تسبیح و دعایش مستجاب است ، پاداش عملش دو چندان و دعایش هنگام افطار رد نمی شود.»
(بحار ، ج ۹۳ ،ص ۳۶۰)
فرارسیدن ماه مبارک رمضان بهار تلاوت قرآن، فصل عروج به قُلل رفیع عرفانی و ماه معراج به مدارج آسمانی را به پَرسوختگان شمع رسالت و دلدادگان مکتب امامت تبریک و تهنیت می گویم .
پیراستن دل از خارهای رذایل و آراستن آن به گل های فضایل مبارک باد !
التماس دعا !
طاعات قبول و عبادات مقبول !
سیدعلی رضا شفیعی مطهر
رمضان 1439
دیدیم......گفتیم......
پاسخ نسل اول انقلاب: چرا انقلاب کردیم؟!
#شفیعی_مطهر
در بهمن 57 چه دیدیم؟چه گفتیم و چه کردیم؟
دیدیم :
حاکمیت سیاه عفریت سیهکار و فرعون مُتفَرعنِ فریبکار،هیولای اهریمنی خود را بر پهندشت ایران زمین گسترده و با سلطۀ جهنّمی خود نفس ها را در سینه ها ، و کینه ها را در این آیینه ها حبس کرده است!
گفتیم:
در برابر خدایگان خودکامه باید به پاخاست و با تکیه بر عصای موسوی ،بت سامری را درهم شکست!
دیدیم:
در حکومت خفقان طاغوت ،«انسان»،این گل سرسبد مُلک و ملکوت مسخ می شود،کرامت انسان به نسیان سپرده شده و شخصیّت و آزادگی او لگدکوب خودخواهی و خودکامگی گردیده است!
گفتیم:
باید غبار قیادت را از رخسار هویت زدود و بار دیگر تاج «لَقَد کَرَّمنا بَنی آدَم» را بر سر انسان «خلیفه الله» نهاد! حاکمیت انسان بر انسان مردود است و تنها حاکمیّت «الله» محمود است. همه باید تسلیم قانون باشند ،نه خودکامگان دون!
دیدیم:
در نظام استبداد و خودکامگی ،«زن» این بدیل آدم و ریحانۀ عالم را به ابتذال می کشند،تحجُّر به نوعی به استثمارشان می کوشد و تجدُّد به گونه ای به استعمارشان می کشد. این،خوارشان می سازد و آن،بر بی بند و باریشان می نازد. این، جابرانه گوهر عفافشان را به زنجیر هوس می کشد و آن ،جاهلانه عطر عاطفه و عشق آسمانیشان را در گنداب متعفّن اوهام خود به بیگاری می کشد!
گفتیم:
باید به پاخیزیم و با سلطه و سلطنت بستیزیم ،عزّت و کرامت از کف رفتۀ زن را بدو بازگردانیم و او را بر سریر شرافت و حرّیّت بازنشانیم!
دیدیم:
در عرصه تفکُّر و اندیشه،قلم ها را شکسته اند و زبان ها را بسته اند.اندیشمندان زبان در کام کشیده اند و چشمه های زلال خشکیده اند. بر وفق بیان رسای امیر بیان علی(ع): «العالِمُ مُلجَم وَ الجاهلُ مُکرَم»؛ آگاهان دردآشنا را در بند کشیده اند و تهی مغزان چاپلوس را بر صدر نشانده اند! انسان را مسخ کرده اند و انسانیّت را به مسلخ برده اند.«آزادی»،این موهبت الهی را موجد و موجب مناهی نامیده و حرّیّت و آزادی و آزادمَنَشی را جسارت و گستاخی دانسته اند!
گفتیم:
باید انسان را از بند بردگی و زنجیر افسردگی رهانید و بر صدر سریر آزادگی نشانید.باید بر سینۀ سپهر چون مهر درخشید و بر نهال آزادی و شکوفه های آزادگی طراوت بخشید؛زیرا شکوفه های گلگون آزادی همیشه از خون آزادگان روح می گیرند!
دیدیم:
عفریت سیاه شب،گلوی شمع شب افروز را می فِشُرَد و بال و پَرِ سرد و سنگین خود را بر پهندشت این سرزمین می گسترد.نه نایی از نِیی برمی خیزد و نه نوایی از نایی.شاهبازان سپهر سخن، همه دم درکشیده اند. گویی همه طعم تلخ داغ و درفش را چشیده اند.
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده اند
شاهبازان طریقت به مقام مگسی؟!
گفتیم:
بال بگشای و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
دیدیم:
آنان که حق را می شناسند،از بیان حقیقت می هراسند. شب،سایۀ سرد و سنگین و سیاه خود را بر سر شهر افکنده و کوچه های سحر را با تعفُّن سکوت و سکون و ستم آکنده است. «شب باوران» شب را دیرپا یافته اند و «شب یاوران» به یاریشان شتافته اند! مردم نه نوشی از جویبار سیمین مهتاب نوشیده اند و نه جرعه ای از آبشار زرین آفتاب چشیده اند. ستارگان به سختی با همه وجود می درخشند و شب زدگان را امید می بخشند. اما ستارگان را نیز به جرم نورافشانی به بند می کشند و به ترفند می کُشند!
هر شب ستاره ای به زمین می کشند و باز
این آسمان غم زده غرق ستاره هاست
گفتیم :
غبار سیاه سکون و سکوت و بیداد را باید زدود و دروازه های سپید بامداد را گشود. اگر تابشِ چشمۀ آفتاب را نمی توانیم ،راز کرشمه های شب تاب را می دانیم. اگر هر یک از ما چون شب تاب بتابیم،می توانیم روزن روشن سحر را بیابیم.
دیدیم:
دین باورانِ حق یاور از تعدّی و تفرقه امروز می نالند و به عظمت و شکوه دیروز می بالند. شاخه های تُردِ «یاس» و شکوفه های سرخِ «ناس» از وزش سموم خزان «یَاس» پژمُرده اند ؛همۀ شکوه و عظمت فرهنگ و تمدّن اسلامی را می ستایند و از غرور سر بر فلک می سایند،اما درباره تفرقه و پراکندگی کنونی مسلمین نه حرفی برای گفتن دارند و نه امیدی برای شکفتن!
گفتیم:
باید سبزِِ سبز دامن همّت بر کمر بندیم و سرخِ سرخ بر سیمای سحر بخندیم ؛باید تلاش ها را تشدید و شکوه دیرین را تجدید کنیم.
دیدیم:
سرنوشت ملّت بزرگ ایران را در کاخ های سپید و سرخ بیگانه رقم می زنند. تَامین منافع قدرت های بزرگ بیگانه در گرانیگاه تصمیم گیری های ما با یکدیگر گره می خورد، منابع طبیعی و انسانی ما،پشتوانه منافع نامشروع بیگانگان است،ایران را استعمار می کنند و ایرانیان را استثمار!
گفتیم:
باید فریاد بلند «استقلال و آزادی» را بر بلندای قیادت و قیمومیّت فرود آوریم ،تا با رفع سلطۀ بیگانه و دفع سلطنت خودکامه ،سرنوشت ایران را در ایران و با ارادۀ ایرانی رقم بزنیم.
دیدیم:
دسایس دشمن و وساوس اهریمن ،دریای خروشان خلق را قطره قطره کرده و ذرّه ذرّه پراکنده است،تا هر قطره تنها در اثر وزش سموم یَاس و تابش هُرم نومیدی حقیرانه بمیرد و چراغ امیدش غریبانه خاموشی پذیرد!
گفتیم:
باید از مشارکت قطره ها،جویباران ،و از به هم پیوستن جویباران،رودهای خروشان خلق را به حرکت درآوریم، تا کوه مشکلات و سختی ها را درهم شکنیم و راه های رهایی و تحقق آرمان ها را بازگشاییم.
این گونه شد که ملت ما در بهمن ماه 1357 با نهضت فراگیر و فناناپذیر خود این حقیقت را با خامۀ خون بر صحیفه گردون نوشت که هر قدرتی که در برابر مردم سالاری بایستد،محکوم به نابودی است!
این ها گوشه ای از «دیدنی ها» و «گفتنی ها»ی ما بود!
اگر «نظام موجود» همان «اسلام موعود» نیست،و اگر آن آرمان های نسل نخست انقلاب تحقّق نیافته،باید همه صمیمانه دست در دست یکدیگر نهیم و با اصلاحات گام به گام خارهای نابسامانی ها را بزُداییم و گل های آرمانی را بشکوفانیم!
به امید بهروزی بهتر و پیروزی بیشتر!
همواره هوادار رَهِ حق باشید
در کسب رضای حق موفّق باشید
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر
#شفیعی_مطهر
از زندگي كه نه، از بردگي در تنگناي لانههاي باريك شقاوت و آشيانههاي تاريك عداوت خسته شده، در آرزوي زندگي در فراخناي قصرهاي مُصادقت و كاخ هاي مُرافقت بوديم.
از تنفّس در فضاي تيره و تار ستم و هواي نكبتبار اندوه و غم به ستوه آمده، در جستجوي نسيمِ سحرِ آزادي و شميم معطّر شادي بوديم.
از گام زدن در كوچههاي ظلمتِ ظلم و ضلال و بنبستهاي قيرگون پُر قيل و قال به تنگ آمده و به دنبال يافتن عرصههاي وسيع سعادت و قُلّههاي رفيع كرامت بوديم.
از پوسيدن در منجلاب تملّق و چاپلوسي و گنداب ريا و سالوسي دلمُرده و افسُرده شده، در پي يافتن چشمهساران زلال عزّت و آبشاران روشن شهامت بوديم.
این گونه بود كه ما قطرههاي تنها و چكّههاي جدا از هم، به هم پيوستيم و بر سر پيمانة عشق، مصادقت را پيمان بستيم.
از جويباران بيداري گذشتيم و رود هشياري را پشت سر گذاشتيم، از پيوستن جويبارها در پهناي رود جوشيديم و در فراخناي دريا خروشيديم.
از جنبش جمعيّت و خيزش خلق، شهر خروشيد. از كوچههاي احساس گذر كرديم. به خيابان هاي خَرَد رسيديم. در ميدان همايش گرد آمديم. «استقلال» و «آزادي» را فرياد كرديم، تا «جمهوري اسلامي» را ايجاد كنيم.
با حميّت اسلامي خلق را به حمايت از حق برانگيختيم و با باطل درآويختيم.
با هم نشستيم تا ايستادگي را پيمان ببنديم و ايستاديم، تا گرد ذلّت بر سيماي سرخمان ننشيند.
شهر شقاوت و شرارت و شهوت را در هم كوبيديم، تا مدينة فاضلة فقاهت و فطانت و فراست را بنا كنيم.
كوچههاي تنگِ ننگ و عار را خراب كرديم، تا خيابانهاي پهن عزّت و افتخار را بسازيم.
تنديس سکوت را شكستيم تا توانستیم تدليس طاغوت را بشکنيم.
كوخ هاي پستي و پليدي و پلشتي را ويران كرديم، تا كاخ هاي پاكي و پارسايي و پايداري را برافرازيم.
در رَزم آزادي و بهروزي جنگيديم، تا در بزم شادي و پيروزي عزم را جزم كنيم، كه بر خرابههاي شهر طاغوت و طغيان، شهري بسازيم از ياقوت ايمان، شهري پر از غنچههاي قناعت و شكوفههاي شرافت. شهري بسازيم كه سنگفرش خيابان هاي «استقلال» و «آزادي» آن با لعلِ محبّت و مرواريد مودَّت پوشيده شده، در جويبارانش زلال سخاوت و گلاب حلاوت جاري باشد.
در اطراف خيابان هايش نهالهاي مساوات و درختان مؤاخات بكاريم.
مسجدهايي بسازيم كه سنگهايش از زمرّد عرفان و زَبَرجدِ ايمان، و گنبدش از آبگينۀ عشق باشد.
از گلدستههايش دسته گل هاي محمّدي بچينيم، و از منارههايش شكوفههاي نور ببوييم.
فرش هايي از پَرَندِ معنويت و پرنيان روحانيت در آن بگستريم. از گُل هاي قاليهاي آن رايحۀ جود و عطر سجود بتراود. از سقف گنبدش چلچراغي بياويزيم از الماس اخلاص و عقيق تحقيق.
در محرابش سجّادهاي بيفكنيم از اطلسِ خضوع و ديباي خشوع، تا بر روي آن تنديس امامت و مجسمۀ کرامت بر آستان الوهيّت سربسايَد.
در بازارهاي شهر ما رايحۀ انصاف و عطر عفاف بپراكند و بازاريان صداقت بفروشند و قناعت بخرند.
ميدانهايي بسازيم پر از فوّارههاي خوش رنگ راستي و چراغهاي رنگارنگ درستي. در كشتزار مدرسهها بذر تربيت بيفشانيم و شكوفههاي انسانيّت بچينيم. صدف نوباوگان را در مدرسهها بپروريم و گوهر فطرت را در آن بيابيم و صحن و سراي شهرمان را با آن آذين بنديم.
براي ادارۀ شهرمان تصميم گرفتيم شهد كياست را با عطر سياست آميخته، در غربال ديانت ريخته، با فطانت آن را بيخته، به عنوان خوننامه ميثاق ملّي بر فراز شهرمان آويخته، خُرد و كلان در برابرش يكسان باشيم.
بر اساس «اِنِ الحُكمُ اِلّا لِله»، جز حاكميت «الله» را نپذيريم و جز حكومت «الله» را گردن ننهيم.
اخيارمان را به امارت برگزينيم و اشرارمان را به حقارت بسپاريم.
شهرياران درهاي مِهرباني و عطوفت را به سوي شهروندان گشايند. از سكّوي صداقت با مردم سخن گويند و شهروندان شكوفههاي وفا و غنچههاي صفا را نثار شهرياران كنند.
آیا اکنون به چنین آرمان های نخستین و هدف های دیرین رسیده ایم؟!
آیا به سوی آن اهداف روانه ایم؟ یا در جهت خلاف آن ره می سپریم؟!
بیاییم بار دیگر هدف ها را بازنگریم و بر آن چشم انداز نگاریم!
آیا «نظام موجود»، همان «اسلام موعود» است؟
داوری با شما!
امید که با «دادوری»،«داوری» کنیم!
سالروز پيروزي انقلاب اسلامي مستضعفان زمين و آزادگان زمان را به همه پويندگان راه عدالت و آزادي تبريك و تهنيت مي گويم.
به اميد تحقّق همه اهداف و آرمان هاي انقلاب !
در كسب رضاي حق موفق باشيد
کانال رسمی تلگرام گاه گویه های مطهر